پیکانی که از گردنههای کندوان بالا رفت
چیزی که هیچوقت از یادم نمیرود، نظر جرمی کلارکسون مجری مشهور و پرحاشیه و ماشینباز برنامه تخت گاز بیبیسی بود درباره پیکان. جرمی و دوبلور فارسی او در برنامه روبروی مجری نشسته بودند و مجری گفت خیلی از ایرانیها خواستهاند درباره «پیکان» نظرت را بگویی. جرمی که در تحسین ماشینهای خوب و به خصوص در دست انداختن ماشینهای بد کم نمیگذارد و خیلی صریح و نیشدار حرف میزند گفت: «خودش است! یک ماشین معمولی بریتانیایی که فکر کنم تولیدش اینجا متوقف شد و کارخونهاش رو منتقل کردند ایران.» و البته طعنه اصلی متوجه طراحی آن بود: «فکر کنم کسی که طراحیش کرده چشمبند بسته بوده یا داده سگش کشیده. به هرکس بگن یه ماشین بکش احتمالا همچن چیزی بکشه!» حتی به من هم که از طرفدارهای پیکان نبودم و نوستالژیاش را نداشتم برخورد [هرچند راست میگفت] من حتی دشمن پیکان هم بودم. در کودکی که تقریبا همه خانوادهها یا بیماشین بودند یا پیکان داشتند ما رنو ۵ داشتیم و بین بچههای فامیل اینکه عقربه کیلومترشمار ماشین ما تا ۱۶۰ علامتگذاری شده بود و مال پیکان تا ۲۰۰ هم میرفت مایه سرشکستگی ما بود و عامل نفرتمان از پیکان. اما این ماشین اولین بار ۱۳۴۶ تولید شده بود. در زمان خودش، اینکه در ایران اتومبیل ساخته بشود غیرممکن به نظر میرسید. نهایت توان صنعتی کشور کارگاههایی بود که برای اتوبوسها اتاقک [اکثرا چوبی] میساختند. چه کسی ماشین بسازد؟
کتاب «پیکان، سرنوشت ما» بیشتر از اینکه درباره «پیکان» باشد، درباره «ما»ست. و این ما یعنی برادران خیامی، احمد برادر بزرگتر و موسس و محمود برادر کوچکتر و مدیر ایران ناسیونال در دهه پنجاه. برادران خیامی در صنعت اتومبیل از کار در کارواش شروع کردند و به ساخت سیصدهزار دستگاه اتومبیل در سال رسیدند. در یک فاصله کوتاه. حالا در «پیکان سرنوشت ما» میشود خاطرات برادر بزرگتر را خواند که به همت پسرش جمعآوری شده. چنین کتابهایی معمولا موردتوجه قرار نمیگیرند. خاطره است دیگر. در این مطلب هدف من این است که بگویم چرا چنین کتابی اهمیت دارد.
سربرآوردن و رشد یک نوع سرمایهداری بومی در دهه چهل «پیکان سرنوشت ما» داستان ایجاد این سرمایهداری بومی است. چطور برادران خیامی پولدار شدند؟؟ از کدام لایه از اجتماع برآمده بودند؟ این ثروت مثل امروز از راه نزدیکی به منابع قدرت و بانکها بود؟ برخلاف تمام حرف و سخنهایی که حتی در این نوشته میشود خواند که «خیامیها از کارگری شروع کردند و به کارخانجات بزرگ ایران ناسیونال رسیدند..» پدر خیامیها آدم بیچیزی نبود. تاجر بود و در جوانی از خراسان سنگ فیروزه میخرید و به عشقآباد میبرد و میفروخت. پدر بزرگ او سیدعبدالله خیامی از مشروطهخواهان مشهد بوده و از اولین کسانی که در خراسان مدرسه به سبک جدید دایر کرد. شغلش دوختن خیمه برای مراکز دولتی بوده و نام فامیلی خیامی از همینجا میآید. پدر برادران خیامی کاروانسرایش را با شروع دوران اتومبیل به گاراژ تبدیل میکند (که ذکاوت او در بو کشیدن دوران جدید را نشان میدهد) و کارش میگیرد و بیست کامیون میخرد. احمد خیامی در کتاب خانوادهاش را «مذهبی و از طبقه متوسط جامعه» معرفی میکند که آنقدر دستشان به دهنشان میرسیده که یکبار در هفته پلو بخورند. این متوسط یعنی خانواده او از اشراف کشور نبودهاند. پدرش تنها سواد قرآنی داشته و خانواده متشکل از ده فرزند بوده است. مجموع همه این توصیفات نشان میدهد برادران خیامی از خانوادهای غیراشرافی، مذهبی و سنتی و تاجر به معنی قدیمی کلمه برخاستهاند. احمد خیامی از هجده سالگی با سرمایه ششصد تومان که از فروش یک چادر برزنتی به دست آورده شروع به تجارت میکند. بعد از شهریور بیست که قیمتها به خاطر جنگ روز به روز بالا میرفته حوالههای قند و شکر شورویها را خرید و فروش کرده و پولی به دست آورده است. اما قرض بالا میآورد و برای جبران به خرمشهر میرود و کار ترخیص کالا انجام میدهد. شرح تک تک این تجارتها در کتاب آمده. سرانجام وقتی که پس از کودتای ۲۸ مرداد خیامی برای مخفی شدن به تهران رفته بود (این نکته مهمی است که احمد خیامی مصدقی بوده. هرچند در کتاب متوجه میشویم که حمایت او از مصدق و فعالیت سیاسیاش برای او صرفا معنایی میهنپرستانه داشته و بس) موقع عبور از خیابان سعدی مقابل ویترین یک نمایشگاه اتومبیل میخکوب میشود و با اعتماد به نفس فراوان (صفتی که در کنار میهنپرستی در جای جای کتاب نشانه آن به چشم میخورد) داخل میرود و از برادران سودآور نمایندههای مرسدس بنز در ایران میخواهد که نمایندگی فروش بنز در مشهد را به او بدهند. این آغاز راهی است که تنها در هشت سال به ساخت اتاق اتوبوسهای بنز در ایران میرسد. سرعت رشد مالی احمد خیامی از راه فروش ماشین خیرهکننده است.
ویژگیهای شخصی یک کارآفرینِ ایرانِ قدیم نوشتم که «پیکان سرنوشت ما» بیشتر درباره ماست تا پیکان. این کتاب را مهدی خیامی پسر احمد خیامی گردآوری و نوشته است. از روی آنچه پدرش گفته یا قبلا جایی نوشته بوده است. نثر کتاب بسیار ابتدایی و ساده است. بلاغت نویسندهواری ندارد. گاهی مدتی طولانی به نصیحت خیامی به جوانان کشور اختصاص پیدا میکند. اما از نقطه نقطه آن ویژگیهای شخصی احمد خیامی و تاجران زمانه او پیداست. ویژگیهای آدمهای گندهی دیروز. اولین آن اعتماد به نفس است. خیامی با یک واحد پول سراغ کارهایی میرفته که ده واحد پول نیاز داشتهاند. اما وقتی کار را اصطلاحاً زخمی میکرده، پول هم جور میشده. در سفر اروپا برای مذاکره بر سر تولید یک ماشین در ایران طرح ساخت ماشین را به مدیران مرسدس بنز (و بعد بیامو و فیات و روتس) ارائه میدهد و در حال حاضر چنین طرحی را یک گروه بزرگ از متخصصین در یک دوره زمانی طولانی تدوین میکنند. اما احمد خیامی صرفا با دانش تجربی خود تصور میکند میتواند چنین طرحی بنویسد. و واکنش مدیران بنز نشان میدهد طرحی که او نوشته را قبول دارند. دیگر ویژگی مهم او میهنپرستی است. در جواب پیشنهاد زیادهخواهانه مدیران بیامو (البته او میگوید مدیران خواستار حقوقی برای زندگی در ایران با عنوان حق توحش شده بودند که البته بعید است واقعاً با چنین کلمهای بیان شده باشد) از کوره در میرود و آنچه به عنوان جوابی که داده در کتاب نوشته است، حتی اگر به زبان نیامده باشد هم نشان میدهد او درباره ایران چطور فکر میکرده و کشورش را کشوری همردیف ملتهای بزرگ میدانسته. نکته مهم دیگر شرح رفتار او با رقباست. آنچه از کتاب برمیآید احمد خیامی نگاهی بسیار واقعبینانه به خطرهای پیش رو در تجارت داشته است. رقیب را له نمیکرده و در عین حال این تصور را هم نداشته است که نیازی به دیدن رقبا نیست. در کتاب درباره راهحل او برای پیشگیری از کارشکنی سایر اتوبوسسازان میخوانیم: «موقعی که نمایندگی اتوبوسهای مرسدس بنز را برای ایران گرفتم بیشتر از پانزده کارخانه ساخت اتاق اتوبوس در تهران مشغول به کار بودند که ۹۵ درصد آنها شاسیهای موردنیاز را از ما میخریدند و میدانستند با شروع به کار کارخانه کار آنها کساد میشود. روسا و صاحبان این پانزده کارخانه را شبی به خانه دعوت کردم و منافع این کار را برای تکتکشان توضیح دادم و پیشنهاد کردم متفقاً شرکتی تشکیل دهیم که چهل درصدش برای ایران ناسیونال و شصت درصدش برای آنها باشد و حاضر شدم نصف این شصت درصد سرمایهای را که باید میپرداختند بهشان قرض بدهم.» روش احمد خیامی در تجارت، حفظ رضایت مشتری و اسم در کردن از طریق خوشحسابی بوده است. و البته سلوک شخصی در خرج کردن. بعد از گرفتن نمایندگی فروش بنز در مشهد او در یکی دوسال قرضهایش را صاف میکند. با وجود فروختن هفتهای ده تا بیست دستگاه بنز، وسیله رفتوآمدش همان دوچرخه است و خرج خانهاش همان روزی شش تومان. در تهران «با وجود درآمد بیش از صدهزارتومان هزینه زندگی خانوادگی من از روزی ده تومان به اضافه کرایه خانه بیشتر نبود.» اولین مغازه اجارهای او در تهران هم یک زیرپله در پاساژ صفاست که باعث میشود شرکت سینگر او را از حیث ثروت برای ضمانت خرید چرخ خیاطی تایید نکند! در شرح سفر او با کاروان ماشینها از بیروت به تهران و زیارت عتبات عالیات یا در شرح دو سفر او به حج، عمق اعتقادات مذهبی او آشکار است. گرچه دو یا سه بار اضافه میکند که آن روزها «برخلافِ حالا» اعتقادات مذهبی داشتم، اما تاکید هم میکند که معتقد به وجود خداست. اطرافیان او را در کارخانه ایران ناسیونال جمعی از معتمدین و کارمندهای زمان بیپولی تشکیل میدهند. به عنوان مثال حسین زندی که کارگر مغازه زیرپله او بوده بعدها مسئول لوازم یدکی پیکان در کشور میشود و غلامرضا خان ملقب به بشکه که به عنوان راننده از خرمشهر تا تهران او را آورده معرف زندی بوده است. حلقهای از معتمدینِ کوشا اما تحصیلنکرده، به دور هستهای خانوادگی در سالهای اول موسس ایران ناسیونال هستند.
رابطه با حکومت احمد خیامی میگوید حتی در زمان کارواشداری در مشهد هم رویای او ساخت اتومبیل در ایران بوده. اما کلید ساختن پیکان در نمایشگاه ماشین شیراز و هنگام بازدید شاه میخورد: «شاه گفت سران کشورها که از ایران ناسیونال بازدید میکنند به من تبریک میگویند و شما واقعا در کارتان خوب پیشرفت کردهاید. حیف که نمیتوانیم در ایران اتومبیل سواری بسازیم. با مدیرعامل جنرال موتورز و رییس هیات مدیره مرسدس بنز صحبت کردم و گفتند ساخت هیچ قطعه سواری به سود ایران نیست و فقط میتوانید مونتاژ کنید. گفتم آنها خلاف به عرض رساندهاند و بنده قول میدهم از امروز تا دوسال دیگر تولید اتومبیل سواری مناسبِ اقتصاد و راههای ایران را با دستکم ۳۵ تا ۴۰ درصد تولید داخل شروع کنم و بین ده تا دوازده سال به نود درصد تولد داخلی برسیم.» از اثنای کتاب و همینطور مدارک دیگر به نظر میرسد ایران ناسیونال در اداره و تاسیس صد در صد خصوصی و بدون دخالت دولت پیش رفته است اما در صادرات و سفارشات ارگانهای دولت، حمایت شده است. لحن احمد خیامی در کتاب نسبت به شاه بسیار مثبت است و طوری از او اسم میآورد که انگار هنوز در کشور اعلیحضرتین زندگی میکند. در مقابل، کتاب پر است از طعنه و گله از وزرا و روسای سازمانها و سنگاندازیهای آنها جلوی ایران ناسیونال و شخص خیامی و فروشگاههای کورش که بعد از بیرون آمدن از ایران ناسیونال دنبال ساخت آن رفت. در طول دورانی بلند روشنفکران زمانه، ایران ناسیونال و پیکان را به صنعت مونتاژی و بیریشه و تقلیدی متهم میکردند. مشخص نیست چطور در نظر داشتند از مرحله ساخت لولهنگ به مرحله تولد و تولید و طراحی اتومبیل جهش کنیم.
آنچه نوشتم شاید یک پنجم نتبرداریهایم از کتاب بود اما بیش از این هم مصدع اوقات است و هم در عرف مقالات وینش نمیگنجد. فقط اضافه میکنم خوانندگان کتاب اگر آن را پسندیدند میتوانند معلومات خود را با شماره ویژه پیکان مجله «آنگاه» تکمیل کنند. به خصوص خواندن مصاحبه با شاهین آرمین پژوهشگر خودرو و مقاله دکتر عباس کاظمی و هادی آقاجانزاده مفید است. آخرین عکس، کارخانه روتس انگلستان را در کاونتری دهه شصت میلادی نشان میدهد.
دسته بندی : سبک زندگی
مقالات مرتبط
- سلااااام بچه ها
- 8 ابزار مخصوص پولدار ها
- باندل ویژه فورتنایت احتمالا به موعد عرضه پلی استیشن 5 و Xbox Series X اشاره می کند
- بهترین تبلتهای بازار از نظر کیفیت نمایشگر + قیمت
- فیسبوک گزارش مالی سه ماهه دوم ۲۰۱۲ را ارائه کرد، ۱.۱۸ میلیارد دلار درآمد
- کامپیوتر همه کاره MSI PRO 22XT 10M معرفی شد
- گوگل قالب جدید Gmail را معرفی کرد
- دومینو قاشقی
- رنگ ادرار کلیه سالم؛ همه چیز درباره رنگ طبیعی ادرار و ارتباط آن با سلامتی
- آموزش عکاسی منظره در لحظهی قاطع
- هواوی بهدنبال ورود به بازار رایانههای شخصی و نمایشگر
- تلفن هوشمند Samsung Wave 3 ماه اکتبر وارد بازار می شود
- Sanyo تقویت کننده شارژر را برای شارژ سریعتر موبایل، معرفی کرد
- پتنت جدید هواوی گویای استفاده از نمایشگر دورتادور است
- آیا رباتهای حشره، آینده سلاحهای بدون سرنشین نظامی خواهند بود؟
- راستی آزمایی ادعاهای پرچمداران گوشی
- نگاه ویژه به گوشی جدید نوکیا با دوربین 41 مگاپیکسلی
- امنیت برنامه های موجود در آیفون خود را بالا برده و برای آنها رمزعبور انتخاب کنید
- گناه کدام ماست؟
- چگونه عکاسی پانوراما را در سیستم عامل iOS 5 فعال کنیم
منبع : تیاندا