اول بگم که این پادکست با حمایت نورنگار توسط دیج ایمیج با گویندگی امیر یاری تهیه شده است.

 


https://noornegar.com/wp-content/uploads/2019/06/24-China.mp3

 

متن پادکست:

 

می دونیم که چند روز بیشتر به چهارم ژوئن نمونده. به تقویم فارسی، ما تقریبا اوایل خرداد ماه هستیم و آخرهای ماه می هستیم. چند روز دیگه، چهارم ژوئن که برابر 14 خرداد ماه تو تقویم ایرانی می شه برای چینی ها یک روز فراموش شده ست. این روزی هست که دولت چین دوست داره اگر می شد با چاقو از تو تقویم درش بیاره. هیچکس توی چین حق نداره درباره چهارم ژوئن حرف بزنه یا درباره ش بنویسه. چین داره سعی می کنه این روز رو از خاطره مردم خودش و از همه مهم تر از خاطره و تقویم جهانی پاک کنه. همه فکر می کنن چین امروز یک کشور آزاد هست. البته تا حدودی هم همینطوره. شما اگر بخواین می تونین همین فردا به راحتی به چین سفر کنین و به هر جایی می خواین برین.

 

اما اگر برین توی یک کتابخونه و درباره روز 4 ژوئن حرف بزنین و بگین دارین روی این موضوح تحقیق می کنین، احتمالا کمتر از یه ساعت بعد یا تو فرودگاه هستید، یا توی بازداشتگاه. البته بهتره وقتتون رو هم تلف نکنین برای پنهان کاری. چون هیچ کتابخونه ای نمی تونه آرشیوی از هیچ کتاب یا نشریه ای که مرتبط با روز 4 ژوئن باشه رو نگه داره. تقریبا هیچ کسی توی چین این روز رو یادش نیست. من شکی ندارم که اگر امروز از رییس جمهور چین بپرسین 4 ژوئن چه روزیه، با تعجب نگاهتون می کنه و می گه: چی؟ 4 ژوئن؟ شیب؟ بام؟! ما اصلا چنین روزی نداریم! روز های ماه ژوئن توی چین اینجورین: یک ژوئن، دو ژوئن، سه ژوئن، پنج ژوئن، شش ژوئن و بعد یک چشمکی بهتون می زنه که یعنی ببین، ما پول داریم. پس همینه که هست.

 

چین همیشه هم اینطور پولدار و قدرتمند نبوده. یعنی اصولا چند سالی هست که این کشور بزرگ آسیایی، خودش رو از  منجلاب اقتصادی بالا کشیده و آرام آرام وضعش خوب شده. تا همین چند سال پیش، این کشور هم به عنوان یکی از کشور های تحت تاثیر سیاست های احمقانه کمونیستی، داشت تو بدبختی دست و پا می زد. خیلی دور نیست ها. حدود 30 سال پیش، این کشور وضعش خیلی داغون بود. هنوز از زیر نام شوروی بیرون نیومده بود و مثل همه کشور های تحت تاثیر شوروی کمونیست، مثل کره شمالی و آلمان شرقی و کوبا و لهستان و باقی کشور های بلوک شرق، داشت به فنا می رفت.

 


 

تو اون لحظه، چند عکاس توی اون هتل بودند. معروف ترینشون هم Stuart Franklin بود که برای مجله تایم و آژانس عکاسی مگنوم کار می کرد. استوارت دوید دوربینش رو از تو کیف درآورد، یک فیلم خام انداخت توش و دوباره برگشت توی بالکن اتاقش. دوربین رو گرفت طرف این شخص و تانک ها. نمی دونست چی می شه. فکر می کرد شاید الان تانک از روی اون یارو رد بشه. سرباز راننده تانک، سر تانک رو چرخوندن به یه طرف دیگه که از کنار این مرد رد بشه. مرد دوباره رفت اونطرف و جلوش وایستاد. استوارت فوکوس کرد و چند تا عکس گرفت. تو همون لحظه، مرد کیسه ها رو گذاشت زمین و از تانک بالا رفت. رفت روی اتاقک تانک و شروع کرد به فریاد زدن. هیچکس هیچی نمی گفت. همه خشکشون زده بود. در انتهای خیابون، هنوز بقایای کشتار روز پیش دیده می شد. بعد ناگهان چند نفر به طرف تانک ها دویدند و این مرد رو از روی تانک کشیدن پایین و با خودشون بردن. و زمان دوباره به جریان افتاد.

 

استوارت وقتی برگشت هنوز نمی دونست چه عکسی رو ثبت کرده. ذهنش روی مردی که جلوی تانک ها ایستاد قفل شده بود و فکر می کرد چه بلایی ممکنه سرش اومده باشه؟ دوربین توی دستش می لرزید. از توی راهرو، سر و صدا می اومد. در رو آروم باز کرد و دید تو اتاق بغلی، مامورا ریختن تو اتاق یکی دیگه از عکاسا. درجا فهمید داستان چیه. مامورای دولتی احتمالا از تو خیابون دیده بودن که چند تا عکاس، دارن از تو اتاق هاشون از این اتفاق عکس می گیرن. ریخته بودن تو هتل و وسایل عکاسا رو می گشتن. بعد فیلم هاشون رو از توی کیف یا از تو دوربین ها می کشیدن بیرون و با صدای بلند، به چینی فریاد می زدن. بعد عکاسا رو هم می کشیدن و کشون شکون می آوردنشون و با خشونت پرتشون می کردن بیرون از اتاق هتل. استوارت گیج شده بود. سریع فیلم دوربینش رو جمع کرد و کاست فیلم رو کشید بیرون. یه ظرف چای خشک روی میز بود که اتفاقا از خود پکن خریده بود. نگاتیو رو فرو کرد زیر چای خشک و درش رو بست . و بعد یه دفعه در اتاقش با لگد باز شد و چند تا مامور دویدند طرفش.

 


 

شاید این سانسور، تا حدی هم جواب داده باشه. 4 سال پیش، یک نویسنده ای شروع کرد به تحقیق درباره این اتفاق و عکس مرد تانکی. اون یه سفری به چین رفت و شروع کرد به صورت مخفیانه روی این موضوع کار کردن و نتیجه ش رو در قالب یک کتاب منتشر کرد. اون اومد، عکس رو به 100 دانشجوی چینی نشون داد و از اونها پرسید این عکس مربوط به چه اتفاقی هست. از 100 نفر فقط 15 نفر می دونستن که اون عکس مربوط به چیه. 15 نفر از 100 نفر می دونستن مرد تانکی یه چینی بوده. 85 نفر فکر می کردن احتمالا مربوط به کشتار صرب ها توی کوزوو یا انقلاب سال 57 در ایران یا شرورش های مردمی در جاهای دیگه دنیا باشه. یه جای دیگه دنیا، به جز چین.

 

این نویسنده بعدا توی یه مقاله ای نوشت، حداقل حدود 4 میلیون نفر از چینی ها، این اتفاق رو یادشون هست. یعنی اون روز، 4 میلیون نفر توی پکن بودند و فائدتا حداقل اونها می دونن داستان چی بود. اما همه خودشون رو زدن به فراموشی. تو سال های اخیر، چین برای کنترل جمعیت یه سیاست هایی داشت که هیچکس حق نداشت بیشتر از یه بچه داشته باشه. برای همین اینطور حدس می زنه که، چینی ها برای اینکه همون یه بچه رو از دست ندن، اصلا به بچه هاشون این خاطره رو منتقل نکردن. به بچه هاشون نگفتن که این عکس چیه. همه با هم یادشون رفته و تموم.

 

خوش باش و دهنت رو ببند. چین امروز پولداره. تکنولوژیش روز به روز داره گسترش پیدا می کنه و رفاه مردمش هر روز داره بیشتر و بیشتر می شه. مردمش دارن خوشحال و سرخوش، از درآمد سرانه بالای خودشون لذت می برند. سران حزب کونیست هم حالا ثروتمندترین حزب جهانه و خانواده “لی پنگ” که اون موقع نخست وزیر چین بود و دستور کشتار رو داد، الان حسابی شان و منزلت اجتماعی دارن و همه شون، به همه جای دنیا هم سفر می کنند و لذت می برند. شرکت های تجاری دنیا هم هر گونه ارتباط با 89، با 64 یا با یک مرد که از لای پرده یک هتل تاریک داره از خیابون عکس می گیره رو انکار می کنن.

 

مائو جمله معروفی داره که می گه:” قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید”، اما حزب کمونیست چین نظر دیگه ای داره و این جمله رو اینطور بازنویسی می کنه: ” قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید و با ترس و سانسور حفظ می شود”

 

راستی درباره استوارت گفتم و اینکه ریختن توی اتاقش. اون قبل از اینکه مامور ها بریزن توی اتاق، فیلم توی دوربینش رو بیرون کشید و اون رو توی قوطی چای خشک روی میز قایم کرد. مامورها همه چیز اتاق رو تفتیش کردن، به جز قوطی چای خشک سوغاتی رو. بعدا استوارت اون فیلم رو به یک دانشجوی فرانسوی داد که از فرودگاه رد کنه و خودش هم بتونه از چین خارج بشه. انتهای ویدئویی که لایکای برزیل پخش کرد، روی سیاهی صفحه این جمله نوشته می شه: ” تقدیم به کسانی که چشمانشان را دادند تا ما ، ببینیم… “

 

کوین اسپیسی توی فیلم مظنونین همیشگی می گه، بزرگترین  حیله شیطان این بود که همه دنیا رو متقائد کرد که اصلا وجود نداره. شبیه همون کاری که چین تو این سال ها کرده. اینکه همه دنیا رو متقاعد کنه که اون روز هیچ خبری نبوده و اصلا هیچ عکاسی، با دوربین لایکا، توی هتل بیجینگ، از مرد تانکی عکس نگرفته. اما شاید هم یه جورایی بشه حرفش رو باور کرد. همه چهار عکاسی که اون روز تونستند از مرد تانکی عکس بگیرند، Jeff Widener ، معروف ترین عکاس مرد تانکی، Stuart Franklin از آژانس عکس مگنوم، Arthur Tsang از رویترز و همچنین Charlie Cole از نیوزویک که فیلم دوربینش رو توی فلاش تانک دستشویی قایم کرد، (همه اینها کسانی بودند که از اون صحنه عکس گرفتند)، همه اینها بعدا تو مصاحبه با مجله اشپیگل توضیح دادند که اونها اصلا با دوربین لایکا عکاسی نمی کردند. چون همه اونها تو اون روز خاص، نیکون داشتند!

 

tank man

 

ممنون از اینکه به این پادکست گوش دادید.