دردسرهای معرفی نویسنده جدید عرب به خواننده فارسیزبان
رابطه نویسنده و ناشر در ایران تا حدودی تعریف شده است، هرچند راه خیلی هم هموار نیست و نقاط تعریف ناشده بسیار. اما وقتی پای ترجمه ادبیات داستانی از جهان عرب به میان میآید، معادله بسیار فرق میکند. آشنایی ناشران با ادبیات این بخش از جهان چندان زیاد نیست و گاهی به نظر مشاوران خود تکیه میکنند یا گوشه چشمی به رقیب دارند و بازار. مثلا برخی نامها در سایه تلاش مترجمان و ناشران برجسته شده و با استقبال روبهرو. برای چاپ کتاب این نامها دلشان قرص، اما دشواری نشر ترجمه از نامهای جدید دو چندان است. به همین دلیل جریان جدید ادبى به آسانى فرصت حضور و معرفى نمىیابد…
اولین کتابی که ترجمه کردم گفتوگوی طولانی عبده وازن روزنامه نگار لبنانی با محمود درویش شاعر فقید فلسطینی بود با عنوان «اُولَد کل یوم/هر روز زاده میشوم». به این گفتوگو چند قطعه شعر از درویش ضمیمه کردم تا خواننده بتواند اندکی با سبک شعری او آشنا بشود. البته اعتراف میکنم ترجمه آن چند سروده برای من بسیار دشوار بود. ترجمه را به پیشنهاد دوستی مترجم به نشر معتبر «چ..» پیشنهاد کردم. اینکه برنامه آنها تا دوسال دیگر پرشده چندان دور از ذهن نبود. به هر حال این را از انتشار صدها عنوان میتوان فهمید. اما نکته جالب اینکه در پاسخ به پیشنهاد دیدن ترجمه شنیدم باید منتظر برگشتن آقای «پ..» از سفرشان به لندن باشم. از سرکنجکاوی پرسیدم، مگر «پ..» از عربی هم ترجمه میکند؟ پاسخ آمد، نه ولی ایشان باید نظر بدهند. -خب خیلی از آثار عربی به انگلیسی ترجمه شده. -این گفتوگو اما ترجمه نشده. باید به این بازی پینگ پنگ ادامه میدادم. -اما آخه ایشون عربی نمیدونن چطور میتونن نظر بدن؟ از رفت و برگشت حرفها به این رسیدیم که از خیر این نشر باید گذشت. آخر سر به شکل خیلی اتفاقی و بی هیچ مقدمه زائدی با نشر «جاوید» قرارداد بستم و کتاب «هر روز زاده میشوم» در سال ۱۳۸۹ متولد شد. بعد از آن رمان «حین ترکنا الجسر/وقتی پل را رها کردیم» عبدالرحمن منیف را در دست گرفتم. متنی سلیس، شاعرانه و عالی. از نظر مضمون هم با فضای ایرانِ پس از جنگ و جریانات سال ۸۴ میخواند. من هم برای ترجمهاش زحمت کشیدم و به چند تن از دوستانم زحمت دادم. کتاب که آماده شد به نشر جاوید پیشنهاد دادم. عذر آورد که ادبیات عرب خواننده ندارد. به چند ناشر دیگر پیشنهاد دادم، یکی از آنها گفت: «این که اصلا هیچی نداره! هیچ اتفاقى نمىافته، یه آدمه که هی با خودش کلنجار میره!». و به من نصیحت کرد مجموعه قصه ترجمه کنم که در آنها اتفاقی بیفتد. به تهران رفتم و حضوری نسخهای از ترجمه را دادم به نشر«ق..». یک هفتهای وقت خواستند تا نظر بدهند و نظرشان این بود: ترجمه خوب نیست!
روزی به طور اتفاقی تبلیغ نشر «پوینده» را در مجله داستان همشهری دیدم و تماس گرفتم. جواب آمد: متن را ایمیل کنید. فرستادم. یک هفته بعد سری به ناشر زدم و قرارداد بستم. آن ناشر پیر در نهایت مهربانی و احترام، تمجیدها از نثر فارسی ترجمه رمان کرد و دوماه بعد کتاب «پل ناتمام» در زمستان سال ۱۳۹۲ نور هستی را دید. شانس و اقبال! سه کتاب بعدی باز چاپشان داستان داشت. (سواقی القلوب/ جویبار دلها یا دل به دل راه دارد و من به آبباریکهها ترجمه کردم، نوشته انعام کجهجی، العطر الفرنسی/عطر فرانسوی و صائد الیرقات/ شکارچی کرم ابریشم هر دو نوشته امیر تاج السر نویسنده سودانى). مدیر نشر «چ» را به طور تصادفی در اهواز دیدم و پیشنهاد انتشار آنها را دادم. گفت تا دو سال دیگر برنامه چاپ کتابمان بسته شده، یعنی تا پایان سال ۱۳۹۷٫ باز پروژه یافتن ناشر کلید خورد. این بار فضای مجازی کار را سهلتر کرده بود. متنی آماده کردم و به دایرکت چند ناشر در اینستاگرام فرستادم. دو سه ناشری جواب دادند. یکیشان گفته بود، دوست عزیز این طور به نتیجه نمیرسید، باید حضوری مراجعه کنید. نشانی انتشارات هیرمند را گرفتم و رفتم. محیطی آرام و شیک. مدیر داخلی آن هم اصل و اهل این کار. پوشه ترجمهها را گرفت و ده روزی مهلت خواست تا نظر شورا را بپرسد. پرسیده و نپرسیده، سه روز بعد خبر موافقتش را تلفنی داد. و پرسید: «این رمان عطر فرانسوی را شما نوشتهاید یا ترجمه کردهاید؟». میگفت فضاهای آن بسیار به اینجا نزدیک است، با اینکه ماجراهای آن رمان در خارطوم پایتخت سودان میگذرد. با محبت آن مدیر سه کتاب به فاصله کمی از هم در زمستان سال۱۳۹۷ منتشر شدند و فروش خوبی هم داشتند و یکی از آنها به چاپ دوم رسید و خیال میکنم اگر بحران کاغذ اتفاق نمیافتاد هرسه تکرار چاپ میشدند. این اوضاع بحرانی کاغذ و چاپ و … ناشر را ناچار ساخت سیاستش را تغییر دهد.
در همین فاصله روزنامهنگار و نویسندهای در صفحه اینستای خودش حسابی برای کتاب شکارچی کرم ابریشم مایه گذاشته و از ترجمهاش تعریف کرده بود. قراری گذاشتیم در کافه درخیابان کریم خان برای دیدار. گله کرد چرا این رمان را به نشر «چ» ندادم. داستان دیدار در اهواز را گفتم. رو به آینده قراری گذاشتیم برای کارهای بعدی. تاج السر خوشبختانه پرکار است و رمان دیگری از او ترجمه کرده بودم به نام «طقس/ حس و حال، آداب و رسوم و…». این همکاری هم اما سر نگرفت و…
رمان «السبیلیات/نام منطقهای در جنوب ابوالخصیب و استان بصره» نوشته اسماعیل فهد اسماعیل کویتی را ترجمه کرده بودم و باز به نشر «ق» دادم. این بار تماس گرفتند و گفتند با مضمون آن مشکل دارند. تلاش مجددی کردم و دوست مترجمی نام انتشاراتی را داد که دوستان مطبوعاتی او ادارهاش میکردند؛ نامش چیزی در مایههای آجر و پنبه! بعد از رد و بدل کردن آدرس الکترونیک و شماره تلفن متن را برایشان فرستادم و دو روز بعد پاسخشان آمد، در حد سطل آب یخ در چله زمستان. «… داستان بلند سبیلیات خوانده شد و به دو دلیل در عرصهی کارهایی که ما منتشر میکنیم، قرار نمیگیرد. یکی اینکه نویسنده به شکلی تلویحی و زیرپوستی، تصویری منفی از رزمندگان ایرانی نشان میدهد و بیان میکند که آنها خانههای مسکونی را زدهاند، فاو را با خاک یکسان کردهاند و … نکتهی دوم هم اینکه خود داستان، حتی در مقایسه با آثار نویسندگان ایرانی، قوی و چشمگیر نیست. مثلاً آقای دولتآبادی که جای خود دارد، در قیاس با نویسندگان نسلهای بعدی ایرانی مثل امیرحسن چهلتن و رضا جولایی و … این کار، خیلی ضعیفتر است.» اسماعیل پیرمردی نازنین بود و هرچند وقت یک بار تماس میگرفت و با صدای آرام سراغ ترجمه را میگرفت. منتظر بود کتاب منتشر بشود تا به اهواز بیاید. یک بار پشت تلفن و در حد در گوشی گفت: «من مادرم اهوازی بود. دوست دارم آنجا را ببینم». متن رمان بسیار سخت، نه از جهت مضمون که بسیار ساده و انسانی است، بلکه ساختار زبانی خاصی دارد. خود اسماعیل تعجب کرد که چرا سراغ این رمان رفتهام. جملهها در نهایت اختصار نوشته شدهاند. برخی جاها یک یا دو مصدر جای یک جمله مینشینند. در اصل متن ضمیر مؤنث و مذکر نقش مهمى بازى مى کند به خصوص در کوتاه شدن جمله ها. در فارسى اما این گونه نیست. رمان سبیلیات روایت دیگری از جنگ هشت ساله ایران و عراق است. قهرمانش زنی میانسال در آن سوی «شط/رود» تقلا میکند تا از آسیب به قول خودش «جنگ آنها» خلاص شود. دغدغه این زن نجات نخلستانها و باغهای منطقه است که واقعا بینظیرند. (یکبار به آنجا سفر کردم تا خوب محیط رمان را بفهمم). در هیچ جای رمان کلمه دشمن دیده نمیشود. هیچ ستایشی از هیچ سوی جنگ نشده است و حتی در جایی سربازی زیر لب به او میگوید: «جنگ را ما شروع کردیم». همین سرباز در پاسخ به دوستش که خانهشان در فاو تخریب شده میگوید، ما هم شهرها و روستاهای آنها را خراب کردیم. «میدانست در سه سال جنگ، هزاران گلوله روی سر فاو ریخت. جاسم نفس عمیقی کشید. سنگی روی سنگ باقی نگذاشتند. انگار تصمیم گرفتهاند اشغالش کنند. زن فهمید منظورش طرف دیگر است. معترض گفت: “اول با خاک یکسانش میکنند بعد اشغال!”. سرباز به دور و برش نگاهی کرد مبادا کسی حرفهایشان را بشنود: “ما هم خیلی از شهرهای مرزیشان را با خاک یکسان کردیم”. بدش میآمد از حرف زدن درباره جنگ، متنفر بود از جنگ.» جالب اینجاست که بخشی از حوادث رمان در مهلت آتش بس غیرعلنی عید نوروز میگذرند. خود این زن نیز متولد نوروز است و در دوره کودکی و نامزدی خاطرات شیرینی از آن جشن دارد که در روزگار پادشاهی عراق تعطیل رسمی بود… «ام قاسم ادامه داد: اگر وقت داری چاى دم کنم با هم بخوریم. میخواهم شیرفهمم بکنی چهطور باید رفتار کنم. سروان لبخندزنان جواب داد: تا دلت بخواهد وقت دارم. توی چهرهاش دقیق شد تا منظورش را بگیرد. برای مقدمه چینی گفت: این روزها در آتش بس به سرمیبریم. عید نوروز برای ایرانیها مهم است. دو هفته قبل از آن، دست از جنگ برمیدارند.» این رمان درخشان سبیلیات به لیست کوتاه جایزه بوکر عربى راه یافت و در جهان عرب چندین بار تجدیدچاپ شد که یک بار آن توسط انتشارات شهریار در بصره بود که ترجمه عربى عقرب بر پلکان راه آهن اندیمشک حسین آبکنار را منتشر کرده است.
دسته بندی : سبک زندگی
مقالات مرتبط
- طبلزنها و برهم زدن عادتها
- استفاده بهتر از شبکه های اجتماعی برای عکاسان
- کسب درآمد دلاری در ایران با ایرانی کارت
- استفاده از دنباله ستاره ها برای عکاسی از آسمان شب
- انتقال فوکوس چیست و چطور میتوان آن را برطرف کرد؟
- مقایسه سخت افزاری نسل سوم آیپد با رقبای اندرویدیش
- عملکرد فراتر از انتظار گوگل در سه ماهه سوم 2020
- پلیس آهنی باز میگردد
- چطور جمعیت را در یک عکس پاک کنیم؟
- بهترین فیلم های 2019؛ 55 فیلم تماشایی که نباید از دست بدهید
- لومیا 920 نوکیا دارای دوربین PureView است، اما این دوربین آنچه تصور میکنید، نیست!
- تاریخ شروع پخش فصل دوم سریال The Mandalorian تایید شد
- آموزش به هم چسباندن عکس های پانوراما در فتوشاپ
- عکاسی پرتره اجتماعی چیست؟
- ترجمه کتاب
- #zeroproductchallenge
- ویز امکان انتقال مسیر حرکت را از کامپیوتر به گوشی فراهم کرد
- انویدیا به احتمال زیاد با پرداخت 40 میلیارد دلار، شرکت آرم را از سافت بانک می خرد [به روزرسانی: تأیید شد]
- آکس چوب زیبایی را به آشپزخانه شما هدیه می دهد
- عکاسی انتزاعی چیست و چگونه انجام می شود؟
منبع : تیاندا