گزارشی از مشکلات ناشران کوچک
گزارشی از مشکلات ناشران کوچک
(در گفتگو با صاحبان سه انتشارات کوچک)
اولینبار که شنیدم ما در ایران حدود ۱۲۰۰۰ ناشر داریم واقعا تعجب کردم. عددی که هیچجوره با آمارهای کمی که برای کتابخوانیهایمان اعلام میشود سازگار نیست و حتی تعدادش را نمیشود در کنار تنها ۱۰۰۰ کتابفروشی فعال کشور هم درک کرد. تولید کتاب به شکل سرسامآوری زیاد است (به گفتهی یکی از بزرگترین پخشهای کشور هر روز حدود ۳۷ عنوان کتاب فقط و فقط به دست این پخش میرسد) و اگر موقع خرید کمی به اسامی ناشرها دقت کنیم تنوع چنان زیاد میشود که ممکن است خیلی از نامها را از خاطر ببریم. مخاطب در عین حال تنها نام ناشران بزرگ و معروفی را میداند که همیشه و همهجا اسم و محصولشان حاضر بوده؛ چیزی در حدود حداکثر ۴۰-۳۰ نام. پس باقی این ۱۲ هزار ناشر کجا هستند؟
گفته میشود که از این تعداد عجیب و غریب، عدهای را باید خط زد چرا که عملاً غیرفعالاند. عدهای دیگر آنچنان کوچک و بی سر و صدا به کارشان میرسند که خیلی وقتها کتابهایشان را هم نمیبینیم، انتشاراتیهای کوچکی که معمولاً دفتر کار رسمی و مشخصی ندارند، تعداد اعضایشان از ۴-۳ نفر تجاوز نمیکند، نیرویشان حقوق بگیر نیست و در حالت ایدهآل تنها به صورت پروژهای است که با صاحبان حرفههای مربوط به نشر وارد همکاری میشوند. مجموعههای خودکفایی از مؤلفان و مترجمان که به کار نشر به عنوان شغل دوم دل بستهاند. ناگفته پیداست که این انتشاراتیها را به دقت باید از نشرهای معمولاً تکنفرهی«ناشر-مؤلف» جدا کرد. در این گزارش همچنین به سراغ کسانی نرفتهام که در کنار چاپخانهشان یک نشر کوچک احداث کردهاند برای انتشار کار افرادی که در نهایت پخش کتابهایشان هم با خودشان است.
به سراغ سه نشر کوچک رفتم. تعریفم از «ناشر کوچک» را با فعالیتهایشان تطبیق دادم و مطمئن شدم که همگی شرایط گفته شده را دارا هستند و پذیرفتهاند. تعداد کم عناوین کتابها و کمبود سرمایه هم جزو مشترکاتی بود که هر ناشر برایم تشریح کرد. در گفتگو با صاحبان این نشرها مسائل زیادی مطرح شد: قاچاق کتاب، ساز و کارهای قیمتگذاری، مشکلات بخش نقد و بسیاری موضوعات دیگر که هرکدام مجالی جداگانه میطلبند. در این جمعبندی اما روی مشکلات و مسائل ناشران کوچک است که تمرکز کردهام.
یکم: کمبود سرمایه
همهی ناشران کوچک مشکلات مالی دارند. کار اکثرشان در چند سال اول نه تنها سودده نیست که حتی دخل و خرجشان هم یکی نمیشود. به گفتهی خودشان برای رسیدن به سود در درجهی اول باید تعداد عناوین را زیاد کرد که آن هم مستلزم سرمایه است. آقای م در توضیح این وضعیت میگوید: «حتی ادارهی دارایی که سالانه از من گزارش میگیرد فکر میکند که من یا دروغ میگویم یا دیوانهام. ولی خب دلیل شخصی دارد. این تنها کاری است که بلدم و به زندگیام معنا میدهد.»
از طرف دیگر همین موضوع کبود سرمایهی اولیه صاحبان نشرهای کوچک را به سمت شغلهای دیگری کشانده که در عمل کار انتشارات را برایشان به عنوان شغل دوم تعریف میکند. نویسنده و مترجم ناشر کوچک برای اینکه بتواند اسم و برندی برای خودش تولید کند خیلی وقتها قرارداد کتابهای پراقبالش را با نشرهای بزرگ میبندد. از طرفی کار کردن برای نشر بزرگ برای شخصیت حقیقی نویسنده/مترجم تولید درآمدی میکند که او میتواند آن را به عنوان شخصیت حقوقی ناشرِ کوچک در انتشارات خودش خرج تولید کتاب کند.
دوم: پخش
علیرغم اینکه یکی از این نشرهای مورد بررسی توانسته بود در همان ابتدای شروع کارش با بزرگترین پخش تهران همکاری کند، دو مورد دیگر در این زمینه مشکلات عدیدهای داشتند. خانم س میگفت که «پخشهای بزرگ معمولاً با زیر ۱۰ عنوان کتاب با شما وارد همکاری نمیشوند. برای بعضیها که باید یک لیست بالای ۳۰ عنوان کتاب داشته باشی. پخشهای کوچک هم ملاحظات زیادی دارند، یعنی از بین ۱۲-۱۰ تا پخشی که من با آنها تماس گرفتم فقط یکیشان آن اول حاضر به همکاری شد که آن هم اساساً هدفش حمایت از انتشاراتیهای تازهکار بود.»
«بعد که کتابت رفت توی کتابفروشی و دیده شد، پخشیهای بزرگ به سراغت میآیند که آنها هم شرایط خودشان را دارند. . مثلاً پخشی هست که صراحتاً توی قراردادش نوشته که اگر ناشر ۳ ماهی یک عنوان جدید تولید نکند، پخش حق دارد که قراردادش را یکطرفه فسخ بکند و خب برای یک ناشر کوچک این بند میتواند کشنده باشد، توی بازاری که هر روز قیمت کاغذ جا به جا میشود. مخصوصاً که ناشر یک چک گرفته از پخش برای ۹ ماه دیگر و بازگشت سرمایه در این کار خیلی کُند اتفاق میافتد.» (آقای ر)
سوم: رقابت با ناشران بزرگ
از ناشران کوچک پرسیدم که آیا هدفشان در نهایت رسیدن به موقعیت یکی از ناشران بزرگ است؟ آقای الف میگفت که جز این نمیشود. در نظر آقای م این هدف خیلی شدنی نبود و خواهر و برادری که یک نشر کوچک در حوزهی اندیشه را میگردانند توضیحات دیگری داشتند:
«ناشران کوچک در همهجای دنیا رسالتی دارند. معمولاً کارشان این است که توی یک حاشیهی خاص کار و حرکت کنند. مثلاً نشر ورسو ناشر بزرگی نیست، تخصصی فقط متون نظری چپ را چاپ میکند، یک شکلی از حیات را دارد و کسی هم از آن انتظار ندارد که دیگر مثلاً متون ادبی منتشر کند. ما توی ایران نمیتوانیم این کار را بکنیم. ناشر کوچک برای اینکه بتواند وارد بازار کتاب شود باید خارج از مانیفستی که برای خودش نوشته یک سری کتاب منتشر بکند و در عین اینکه امکانات ناشر بزرگ را ندارد دائماً باید با آن رقابت کند. مثلاً نشرهای کوچک به خاطر کمبود سرمایه مجبورند که کارشان را دائماً به نیروهای غیرحرفهای بسپارند. ویراستاری به عنوان یکی از مهمترین قسمتهای کار ناشر در این شرایط اولین چیزی است که شهید میشود. بعد از آن صفحهآرایی است. بعد طراحی جلد. خروجی کار هم در این شرایط میشود یک کتاب غیرحرفهای که در بازار نشر ما که در آن یک بازار آلترناتیو وجود ندارد اصلاً دیده نمیشود.
در یک بازار نشر ایدهآل من اتفاقاً مدافع تفکر غیرحرفهایام اما در این شرایط که فقط یک نوع استاندارد داریم، کتاب یک ناشر کوچک از آن چیزی که باید هم کمتر دیده میشود. ناشر بزرگ این هزینهها را در تیراژ بالای کتابهایش یا احتمالی که برای چاپ دومشان وجود دارد سرشکن میکند. نشر بزرگ چندتا کتابفروشی دارد، یک پیج اینستاگرام چندk فالوئری و هزار جور راه و روش که اگر به مشکل مالی برخورد خودش را نجات بدهد. ناشر کوچک هیچ کدام از اینها را ندارد درحالیکه دائماً باید با ناشر بزرگ رقابت کند. نشر کوچک محکوم است به در نهایت تبدیل شدن به یک نشر بزرگ دیگر، برای اینکه باقی بماند و به یک ساز و کار با ثبات برسد. درحالیکه از ابتدا قرار بوده در حاشیه و اقلیت کار خودش را بکند. یا باید بدل شود به یک پدیدهی موقتی بیپناه و عریان و یا میناستریم.»
چهارم: مخاطب
کم و بیش مخاطبی که کتاب نمیخواند در بدتر شدن اوضاع وخیم صنعت نشر تقصیراتی دارد. آقای الف «کتابخر»ها و کتابخوانها را از هم تفکیک کرده و میگوید: «اهداف و آمال ما الزاماً با خواستههای کتابخرها همسو نیست. اینکه ما دوست داشتیم فلان نویسنده را که قبلاً به فارسی ترجمه نشده بود اما طبق منابع نویسندهی مهمی است به بازار نشر معرفی کنیم، شاید خیلی برای مخاطبی که حواسش به این نکات نیست و دائماً دارد ذهنش با تبلیغاتی از نوع دیگر پر میشود اهمیتی نداشته باشد. بنابراین محصولمان را هم حمایت نمیکند.»
آقای م یک قدم به عقبتر میرود و از فرهنگی شکایت میکند که در آن آدم کتابخوان هیچوقت جایگاه خوبی نداشته: «زمان شاه یک میانپرده داشتیم به اسم “آقای مطالعه”. یک نفری را که همیشه کتاب دستش بود مسخره میکرد و مردم میخندیدند. کلاً هنوز این نگاه هست که آن کسی که زیاد کتاب میخواند یک نوعی خُل است. از طرفی در این آشفته بازار نشر آدم به مردم هم حق میدهد که با دیدهی تردید به کتاب نگاه کنند. یک رمان محبوبیت پیدا میکند، مثلاً کوری. ۴۸ ترجمه از این کتاب بیرون آمده. در خیلی از موارد ناشر کتاب ترجمه شده را برداشته، “است” را کرده “باشد” و کتاب را به اسم مترجمی که وجود خارجی ندارد منتشر کرده است. یک گستت نسلی هم ایجاد شده که آن جوان علاقمندی که دوست دارد کتاب بخواند خیلی وقتها نمیداند که اصلاً یک روزی فلان مترجم بوده که بخواهد کتابی را حتماً با ترجمهی فلانی بخرد.»
پنجم: نمایشگاه
فارغ از اینکه شرکت کردن در نمایشگاه کتاب به خاطر شرط ۳۵-۳۰ عنوان کتابی که هر ناشر باید داشته باشد برای نشرهای کوچک غیرممکن است، حضور در نمایشگاه هم چندان برای این انتشاراتیها به صرفه نیست چرا که غرفههای بزرگ و محصولات معروفاند که در آنجا هم دیده میشوند. از طرفی اعتقاد خیلیها بر این است که اصلاً نمایشگاه کتاب نباید جایی باشد برای فروختن کتاب. «مردم بهتر است که از کتابفروشیها و سایتها خرید کنند و نمایشگاه باید که فرصتی باشد برای ارتباط میان ناشران، مؤلفان، مترجمان و دستاندرکاران تولید و نشر.»(آقای ر)
ششم: سامانهی نقد و تبلیغات
صفحه و ستون معرفی کتاب کدام از یک نشریات و روزنامهها را دنبال میکنیم؟ یک نقد کتاب خوب و منصفانه چقدر روی فروش یا اصلاح روند ناشرش تأثیر دارد؟ شکایت ناشران کوچک در این زمینه هم متنوع است. برخی میگویند که گروه خاصی انحصار سامانههای نقد و معرفی کتاب را در دست گرفتهاند تا جایی که کتابهای نشرهای غیرمعروف اصلاً در مطبوعات دیده و معرفی نمیشوند. برخی دیگر که تجربهشان در این زمینه بهتر بوده و برای کتابهایشان در روزنامههای معروف مطلبی کار شده است هم گزارش میکنند که این اتفاق چندان بر روی فروششان اثری نگذاشته.
«به همین خاطر خیلیها الان برای معرفی کتابشان رفتهاند به طرف پیجهای پرطرفدار اینستاگرام. پیجی که امروز بستنی تبلیغ میکند فردا کتاب معرفی میکند. در حالیکه مثلاً یک ناشر کوچکی که کارش تولید متن در حوزهی دامپزشکی است، توی اینستاگرام نمیتواند تبلیغ کند؛”آخرین متن دربارهی پرورش اسب” جایش در اینستاگرام نیست، دیده نمیشود و خندهدار است. منظورم این است که تو اگر پول هم داشته باشی خیلی وقتها سامانهی مرتبطی برای تبلیغ کتابت وجود ندارد.»(آقای ر)
هفتم: شهرستانی بودن
همهی ناشران کوچک در تهران نیستند. از قضا عدهی معنیداری از این نشرها در شهرستانها شکل گرفته و ادامهی حیات دادهاند. آقای م با سابقهی حدود ۲۰ سال ادارهی یک نشر کوچکِ عمدتاً تک نفره مشکلاتش را به این شکل مطرح میکند: «نگاه به شهرستان همیشه حقیرشمارانه است. تا میبینند که ناشر شهرستانی است، آن را جدی نمیگیرند. البته خود شهرستانیها هم مقصرند، کارشان را جدی نمیگیرند و نگاه از پایین به بالا دارند. کتابی که منِ ناشر شهرستانی چاپ میکنم اول میرود تهران، ندیدهام که یکی از کتابفروشهای شهرستان مستقیماً بیاید سراغ خودم. اگر بخواهد میرود از تهران تهیه میکند.
از آن طرف کار ما جوری است که خرده حسابها در آن مهماند. رفت و آمد من به تهران، کرایه وانت از چاپخانه به شهرستان و بعد دوباره سپردن به پخش که میبرد به تهران. من گاهی مجبورم که چندتا کتاب را با هم چاپ کنم که توی این هزینهها صرفهجویی کنم. کسی که تهران است قیمتها را بهتر از من میداند. دستش باز است که وقت بیشتری بگذارد و هر مرحله را با بهترین کیفیت و قیمت انجام بدهد و همان یکی دو میلیون تومانی را که کمتر هزینه میکند، توی کارش بگذارد. بارها شده که پخشکنندهها به من گفتهاند “اگر تهران بودی خیلی به نفعت بود.” چون توی مجامعی که به بازار کتاب متصل است شناختهشدهتر بودم. برای همین است که این روزها توی فکرم افتاده خودم یک کتابفروشی و سایت بزنم…»
مشکلات ناشران کوچک خیلی وقتها با مسائل کلی ناشران متوسط و بزرگ همپوشانی دارد. مزیتهای کاری این نوع از نشرها هم برکسی پوشیده نیست. اول اینکه صاحبان این انتشاراتیها تا حد خوبی بر طبق سلیقه و مشی فکری خودشان حرکت میکنند که البته هزینههای اقتصادی گزافی بهشان تحمیل کرده. دوم اینکه برخی مشکلات ناشران بزرگ مثل مناسب بودن کتابهای پرفروششان برای «قاچاق کتاب» از نگرانیهای ناشران کوچک نیست.
از نگاه برخی پخشکنندهها نشرهای کوچک همچنین میتوانند در بازار تک استانداردی انتشار کتاب در ایران برای صنعت نشر نوعی «آسیب و خطر» محسوب بشوند. محصول «غیرحرفهای» یک ناشر کوچک ممکن است مخاطب را نسبت به کتاب دلزده کند و تعداد عناوینی که این ناشران به بازار کتاب تحمیل میکنند میتواند نیروی پخشی را که به هر حال توان بررسی تعداد محدودی از عناوین را دارد به سمت معیارهای صوریتر بکشاند.
ناشران کوچک گاهی به علت کمبود سرمایه نمیتوانند کتابهایی را به طور کامل ترجمه کنند. انتشار تنها فصلهایی از کتاب و یا روی آوردن به نشر مجموعههایی که در اصل یک عنوان بودهاند از سری راهحلهای گاهاً نادرست این انتشاراتیها است هرچند که نشرهای متوسط و بزرگ هم در این روندها سهیماند. به علت بازگشت دیرهنگام سرمایه به این ناشران چاپهای کم تیراژ در مراکز چاپ دیجیتال و با کیفیتهای پایین گاهی ناگزیر بوده و همهی این وقایع در شرایطی که ناشر کوچکِ خوش فکر و ایده نه یک بازار آلترناتیو دارد برای عرضهی محصولش و نه کمک و حمایتی از طرف دولت؛ هر روز بیش از پیش شکنندهتر میشود.
دسته بندی : سبک زندگی
مقالات مرتبط
- اطلاعات و تصاویر تلفنهای جدید ویندوزفون ۸ نوکیا، Lumia 920 و Lumia 820 به بیرون درز کرد
- رژیم غذایی کتوژنیک چطور از ما در مقابل آنفولانزا محافظت می کند
- آخرین آدم در دنیای کرگدنها
- مشکل زرد شدن صفحه نمایش Xperia S، هنگام خرید مراقب باشید
- کاربرد چتر در عکاسی
- اپل نسخه جدید Mac mini را در دو مدل Core i7 با قیمت ۱۰۰۰ دلار و Core i5 با قیمت ۶۰۰ دلار معرفی کرد
- معرفی سه دوربین جدید و پرقدرت از سری سایبر شات سونی
- ابر تبلت 22 اینچی ویوسونیک
- CES 2012: ال جی از تلویزیون 55 اینچ OLED پرده بردای می کند
- معرفی انواع میکروفن
- چطور باتری لپ تاپ خود را آزمایش کنیم و طول عمر آن را افزایش دهیم
- بررسی گوشی GT-C3560 سامسونگ: ساده ولی ارزان
- عکاسی پرتره اجتماعی چیست؟
- پخش زنده کنفرانس معرفی کارت های گرافیک AMD Radeon RX 6000 [ساعت 19:30]
- صدای نور اختری: شارل بودلر و شعرش
- جوئی کینگ در فیلم The Princess نقش آفرینی می کند
- معرفی انواع تست کرونا ; آزمایشگاه پاتوبیولوژی کیمیاگر
- شورای پول و اعتبار با صدور کیف پول الکترونیک موافقت کرد
- It’s March 8th , #womanday ✨
- «عکاسی مردم نگاری» نیمه جان است
منبع : تیاندا