[چرا با اینکه] من آلیس نیستم ولی اینجا [کماکان] خیلی عجیبه؟
چرا من آلیس نیستم ولی اینجا خیلی عجیبه را باید از کمی قبلتر شروع کنم. قبلتر از نام این رمان و قبلتر از نام همه رمانهایم و حتا قبلترک… از هر چیزی که من روی آنها اسم گذاشتهام. اسم برای من رسم است. پیش آمده که نام یک شعر یا داستان را حتا پیش از نوشتن آن نوشتهام و شده چراغ راه نوشتنم، اما بیشتر اوقات، یکسوم کار را که مینویسم، اسمش را میگذارم. اسمگذاری مثل آئین میماند برای من، انگار باید چراغ دم در خانه را روشن کنم و آب و جارو کنم تا یار بیاید! خیلی زمان میبرد و لاس میزنم با داس مرگ که وقفه بیندازد به اندازه این زندگی که قرار است توی این خانه جان بگیرد… بعد از مدتی که اسم کار نشست به جانم، شروع می کنم به نوشتن… همین چراغ راهی که گفتم میشود اسم… همان رسمی که قرار است نوشته با آن نوشته شود… بعد البته اسم جاری می شود در متن… در مورد این رمان از همان اول اما اسم را میدانستم… نه اسم دقیق کلمه یا کلمه دقیق اسم را… جایی از سندرمی خوانده بودم به نام میکروپسیا که شخص مبتلا همه چیز را کوچکتر از اندازه واقعی میبیند و در مواقعی بزرگتر یا معوج که اسمهای دیگری داشت و از قضا لوییس کارول نویسنده کتاب مستطاب آلیس در سرزمین عجایب هم به آن دچار بوده و از توابع میگرن است. برای همین اسم دیگرش شده بود سندرم آلیس در سرزمین عجایب… یعنی از کارول به بعد، از آلیس به بعد… هر کسی به چنین سندرمی دچار شده بود با اینکه آلیس نبود اما جهان را عجیب و معوج دیده بود.
خب راستش روزی که از وجود چنین مرضی خبرم شد، قرار نبود چیزی در موردش بنویسم. اصلا من در مورد چیزی نمیتوانم چیزی بنویسم. به قصد. با نیت. باید بشود. باید بنشیند چیزی روی کاغذ دفعتا که یعنی بسمالله… من نمینشینم به نوشتن از بای بسمالله… شاید راه بروم… شاید غذا بخورم… شاید بخوابم با یا بی کسی… کارهایی بکنم که بشود کرد ولی نشود گفت که بعدا لفظ شود به قرینه حذفی! ولی یک هو هول نشوید که این هم میخواهد بگوید یک هو الهام میشود که نمیشود نه… اسم دیگرش شاید بشود جور شدن… جور باید بشود این جورچین… پازل، کولاژ… کولاژ هستیشناسانه تکهپاره ما از ناشناسهای خانه کرده در ناخودآگاه.
بالاخره جور شد این اسم و این رسم و این مرض با حالتی در کودکی خودم، با علایم مشترک و حس و حالی مشابه، تطبیق یافت!
این شد که نقطه سر خط، رفتم سراغ آلیس در سرزمین عجایب و این بار دور از تصویر سینمایی و خاطرات کودکی، قصه را از نو خواندم و دیدم یاللعجب! دنیای من هم سرزمین عجایب است با اینکه من هم مانند بسیاری که پیش از من آمدهاند و بعد از من خواهند آمد، آلیس نیستم. شاید کارول باشم مثلا… یا رول باشم برای چیزی که در من پیچیده شود و من را بپیچاند در یادها و خاطرهها… دود شوم در هر چه بوییدهام در پاییزها که بوها چند برابر میشوند و در تابستانها که خورشید با عشق دوران بلوغ برابری نمیکند با زمستانها که پر از جای پای بچههای فراری از مدرسهها و… با بهار… آخ با بهار که به ترس مرگ را پایان میدهد حتا وقتی هیچ ترسی از مرگ نداری و هیچ فرضی از مرگ نداری و هیچ بنایی برای مرگ نداری اما خندههای آن غنچه که کنار لبهای دخترکی بر پنجره خانهای میان راه می ترکند خونش به چشمهای دلت میپاشد!
همان وقتی که چیزی توی تنت فرومیریزد که چیز دیگری قرار بگیرد… همان وقتی که از کودکی به نوجوانی قدم میگذاری بیاینکه بدانی چه راه پر خطریست گلستانی که باید به آتش برسد… به آتش بکشد… رگها را از پا تا به سر ذُقذُق کند… در نوجوان میگرنی -دم کنکور- که شقیقههایش میکوبد و میکوبد انگار سمضربههایی در سندان!
شروع کردم وصل کردن شقیقه به خانم شقایقی و کار شاقی هم نبود ولی عجیب بود تا دلتان بخواهد! (دلتان نخواهد!)
شبکهای از یادها و از یادرفتهها که در نزدیکترین مسیر ناخوداگاه تا کاغذ، به آفرینش نایل میشد؛ همان راه همیشگی… من اهل پند و اندرز و راه نشان دادن نیستم. خودم میگشتم در شگفتیهای کودکی و نوجوانیم و مثل جلسات روانکاوی هی رو میآمد چیزهایی و هی من را به «اندرون من خسته دل ندانم کیست»، میبرد. این بود که اسم تا آخر کار پای حرفش (حرفهایش) ماند و عجیب و عجیبتر شد حتا… شبکهای از شبکههای معدود تلویزیون کودکی که هی کوچک و کوچکتر شد و مثل شبنمی بر تارهای عنکبوتی او را به خطای شکار میانداخت و من را از این دامی که برای خاطراتم پهن کرده بود، خرسند.
جهان برای من موضوع و مضمون عجیبی نیست فقط… شکل عجیبی هم دارد… شکلی که در شکل نوشتههایم جاریست. گسست آدمها، «آی آنها» را عاشق میکنند و پیوستنشان به تن، فراری از خودبودن… از خودِ بودن به بودن در کسی دیگر تا از خودشان خوششان بیاید. من از این گسستها درههایی میسازم برای سکوت و دمی نشستن بر لب درهای که گذر عمر را بر طرف جوی بشماری از خاطرات کرده و ناکرده…
چرا که جهان کماکان و همواره برای من عجیب است و مایه خوانشهای بسیار… هرچند که خوشایند شما نباشد… همین خود شما بله!.. همین خود شما آلیس/کارول/فرید عزیز!
دسته بندی : سبک زندگی
مقالات مرتبط
- طرز تهیه نان خانگی بربری، تافتون، سنگک و حجیم روی گاز و درون فر
- خرید و فروش فوری پژو پارس کارکرده با خودرو45
- اولین اطلاعات از گوشی ال جی Q52 فاش شد
- بازارهای سنتی و زندگی روستایی موضوع امسال جشنواره عکس نورنگار
- مقايسه LCD و پلاسما: بهترين برای 3D كدام است
- سقف وافل چیست؟
- ایرانسل 5 سرویس دیجیتال برای مشترکان و کسب وکارها رونمایی کرد
- 4 نکته که پیش از خرید دوربین حرفه ای باید بدانید
- عکسهای ماکرو فوقالعاده زیبا از حشرات - عکاس هلندی Leon Baas
- درمان خشکی پوست دست با روشهای موثر خانگی
- چه کسی از دوریس لسینگ میترسد؟
- از این پس می توان کتابهای Google Books را به صورت آفلاین مطالعه کرد
- چرا باید از فیلتر استفاده کنیم؟
- نظرسنجی: کدام تلفن را انتخاب میکنید؟
- آمارهای خیره کننده اپل: 250 میلیون ابزار مبتنی بر iOS، شش میلیون Lion و موفقیت های بیشتر
- برلیانس H330 صندوقدار از نگاه خودرو45
- آیپد بعدی اپل از طراحی مشابهی با آیپد پرو 2020 برخوردار خواهد بود
- گران بخرم یا ارزان؟ کدام یک؟
- هواوی Y7a با تراشه Kirin 710A SoC معرفی شد
- چگونه iOS ۶ را جیلبریک غیردائم کنیم؟
منبع : تیاندا