روسها در غربت دوام نمیآورند
آگوست سال ۱۹۹۱ – در یکی از آپارتمانهای شهر نیویورک غوغایی برپاست. گروهی از مهاجرهای روسی به دور پیکر نیمهجان نقاشی به نام آلیک (Alik) حلقه زدهاند. در حالی که هر کدام به زعم خود تلاش میکنند مرگ را برای دوست عزیزشان آسان کنند، بینشان بحثهایی در میگیرد و اختلاف نظرهایی پیش میآید. چرا که خاطرات آنها از مردی که در میانشان با مرگ دست و پنجه نرم میکند، و خاطرات آنها از روزگارانی که در روسیه سپری کردهاند گاهی با هم تضاد دارد. در همین حال رقابتی هم در جریان است. چه کسی آلیک را بیشتر دوست داشت؟ آلیک چه کسی رابیشتر از همه عزیز میپنداشت؟ آیا باید این پیکر نیمهجان را پیش از مرگ تعمید داد؛ همانطور که همسرش، نینا، ناامیدانه آرزو میکند؟ در پسزمینهی این صحنهی پر از کشمکش هم، بوریس یلتسین در قاب CNN خودنمایی میکند!
آلیک هنرمندی است که در تمام طول حیات خود در نیویورک، تلاش کرده بود همانگونه که در مسکو میزیسته، روزگار بگذراند. اما سوالی که اینجا پیش میآید این است که آیا او واقعاً در مسکو نیز اینچنین که در نیویورک روزگار را سپری میکند میزیست؟ سعی و کوشش او بر این بود که یک روسیهی کوچک در اطراف خود شکل دهد. اما آنقدر در این کار افراط کرده بود که گاهی اطرافیانش از خود میپرسیدند آیا واقعاً چنین روسیهای هرگز وجود خارجی داشته است؟ آلیک در ظاهر مرد مسئولیتناپذیر و بیخیالی به نظر میرسد. اما هر چه که بود، به خوبی میتوانست آدمها را مجذوب خود کند. او کاری کرده بود که بدون برداشتن حتی یک قدم برای کسی، همهی اطرافیانش خود را به خاطر او به آب و آتش بزنند.
از بین کسانی که بر بالین رو به مرگ او حاضر شده بودند، میتوان به برمن و فیما اشاره کرد. دو دوست – دو برادری که هر دو در روسیه پزشکی خوانده بودند. یکی از آنها توانست خود را با محیط جدید وفق دهد، مدارک تحصیلی خود را در مکان جدید به کار بگیرد و شغل آبرومندی برای خود دست و پا کند. دیگری اما از پس هیچکدام از این مراحل برنیامد، بدون داشتن هیچ شغلی فقط بدهی بالا آورد و تنها کاری که توانست بکند این بود که باعث شد هر دو نفر در فقری عمیق دست و پا بزنند. دیگری ایریناست. یک آکروبات سابق سیرک، که شبها برای «احمقهای پولدار» برنامه اجرا میکرد تا بتواند خرج دانشکدهی حقوق را بپردازد. او امروز با گشادهرویی تمام، مخارج پزشکی آلیک را تقبل میکند. عضو دیگر این جمع، دختر نوجوان آلیک است. دخترک سرسختی که تمام مدت از این که کسی شوخیهای پدرش را درک نکرده است ابراز ناراحتی میکند. در گوشهای دیگر از اتاقی که رنگ مرگ گرفته، نینا نشسته است. زنی که سابقاً مدل معروفی بوده و امروز جز نوشیدن الکل و عشق به آلیک هیچ سرگرمی دیگری ندارد. یکی دیگر از شخصیتهای پر سروصدای این جمع، والنتیناست. عاشق دلخستهای که با یک پروندهی ازدواج صوری توانسته خود را به نیویورک و مرکز حلقهی دوستداران آلیک برساند.
این گروه شگفتانگیز، شخصیتهای اصلی رمان تدفین پارتی اثر لودمیلا اولیتسکایا هستند. رمانی که در لیست نهایی جایزهی بوکر خوش درخشید و بارها و بارها مورد ستایش منتقدین ادبی قرار گرفت. تدفین پارتی، هم خندهدار است و هم حزنآور؛ مهمتر از آن این که نویسندهای چیرهدست را به جامعهی ادبی جهان معرفی کرده است. لودمیلا اولیتسکایا کسی است که میتواند با هنرمندی هر چه تمامتر، عواطف پیچیدهی انسانی را در هنگام مواجهه با مرگ، عشق، زندگی، از دست دادن، دوری از وطن و تبعید به تصویر بکشد. او در این رمان از تجارب مهاجرت آدمها به خوبی بهره گرفته است. توانایی اولیتسکایا در نشان دادن تلاشهای انسانها برای احترام گذاشتن به شهری که به آن مهاجرت کردهاند، و ترسیم سطوح مختلف توانایی تطبیق آنها با محیط جدید، حقیقتاً ستودنی است. او ترکیبی ساخته است متشکل از هجو، مرثیه و شخصیتهای مختلف انسانی؛ هیجانانگیزتر اینکه از این ترکیب جادویی در تعامل چند مهاجر روسی در آمریکا پردهبردای میکند. کِی؟ درست زمانی که شوروی در حال فروپاشی است.
کتاب به شکل واضحی، تلاشهای مهاجرین را برای حل شدن در جامعهی میزبان به تصویر میکشد. بارزترین شکل این تلاشها (ی گاه ناموفق) استفادهی آنها از زبان انگلیسی در مکالمات روزمرهشان، و تلفیق آن با زبان روسی است. این کار شاید نمادی باشد برای سرگردانی شخصیتها در مسیر ادغام با جامعهی میزبان.
همهی آدمهای تدفین پارتی به امید داشتن یک زندگی بهتر روسیه را ترک کردهاند و راهی آمریکا شدهاند. اما همهی آنها موفق نشدند رویای آمریکایی را زندگی کنند. گروهی به خاطر اینکه نتوانستند خود را با زبان جدید وفق دهند، و چند نفر دیگر هم به خاطر نارساییهای شخصی. چیزی که مطمئن به نظر میرسد این است که بسیاری از این مهاجران ناکام، قربانی رنجهایشان شدهاند. به هر حال، نکتهای که در این بین میتوان واضح و شفاف مشاهدهاش کرد، حس نوستالژی عمیق مهاجران برای سرزمین مادریشان است. این حس، همزمان، هست و نیست. مهاجران از بروز و ظهور آن میترسند و گاهی برای مدتهای زیادی سرکوبش میکنند. روسیه، برای روزهای زیادی نه بر زبان، که فقط در ذهن این آدمها بوده است. همهی آنها رویاها و کابوسهای کمابیش مشترکی داشتهاند. در رویاهایشان همگی به سوی روسیه بازگشتهاند. اما تفاوتها در کجاست؟ یکی به یکباره خود را در ساختمانی محبوس مییابد، دیگری مدارک مورد نیاز برای بازگشتش به آمریکا را گم میکند، یکی دیگر به زندان میافتد و مادر مُردهی یکی دیگرشان از گور برمیخیزد و مانع بازگشت دوبارهی فرزندش میشود.
بعد از خواندن کتاب، سری به کامنتهای فضای مجازی زدم. نکتهی جالب این بود که خیلیها نوشته بودند لودمیلا اولیتسکایا کابوسهای آنها را به رشتهی تحریر درآورده است. پسری نوشته بود همیشه میترسیدم که بدون پول و شغل در رومانی گیر بیفتم. زنی دیگر پرده از کابوسش در مورد عدم توانایی در پرداخت قبضها و صورتحسابهایش برداشته است. انگار که کابوسهای زندگی مهاجران در واقع نه یک کابوس، که یک احساس جمعی است.
تدفین پارتی حجم زیادی ندارد اما خواندن آن ممکن است کمی طول بکشد. فراموش نکنید که شما در حال مرور آخرین روز زندگی آلیکِ نقاش هستید. او گاهی در رویاهای خودش فرو میرود و گاهی به اکتشاف در ضمیر ناخودآگاهش میپردازد. در برخی از گفتگوها فعالانه شرکت میکند و در برخی دیگر جسته و گریخته حضور دارد. در این آخرین ساعات عمرش، صداهای اطرافش را نصفه و نیمه میشنود و همین باعث میشود هر جملهای، هر حرفی، فلش بکی شود به خاطرات زندگی گذشتهاش!
ریچارد برنستین یکی از معروفترین منتقدان نیویورکتایمز، این کتاب را با مرگ ایوان ایلیچ مقایسه کرده است. شاید همین مقایسه برایتان کافی باشد و بتواند شما را متقاعد کند تدفین پارتی کتابی است که ارزش یک بار خواندن را دارد؛ و صد البته اولیتسکایا هم نویسندهای است که ارزش دنبال کردن را!
لودمیلا اولیتسکایا که در سال ۱۹۴۳ میلادی متولد شده است، یکی از رماننویسها و داستاننویسهای مدرن روسیه است. او در سال ۲۰۱۴ توانست جایزه معتبرAustrian state prize for European Literature را از آن خود کند. نقل قول معروفی از او در رسانهها وجود دارد که میگوید یک کتاب میتواند همزمان هم منبع الهام باشد و هم سلاحی برای کشتن انسان! حدس میزنید تدفین پارتی منبع الهام باشد یا سلاحی برای کشتار؟
دسته بندی : سبک زندگی
مقالات مرتبط
- 12 روش برای جلوگیری از دردسرهای عکاسی عروسی
- تبدیل نمایشگر معمولی به سه بعدی بدون نیاز به عینک با استفاده از محصول جدید سونی
- دلایل عمده فوکوس نکردن دوربین
- گذری کوتاه بر فعالیت زنان در نشر ایران
- جرارد، رهبر وفادار قرمزها
- خرید کتاب
- نسخه ی نهایی توسعه دهندگان iOS 14 عرضه شد
- 10 لحظه جالب و خندهدار در دادگاه اپل و سامسونگ
- تونر لافارر
- اپراتور جدید بازی Rainbow Six Siege هفته آینده معرفی می شود
- بازی محبوب و پرفروش Cut the Rope را بصورت مجانی در مرورگر وب بازی کنید
- «فیلسوف عواطف و حافظه ی تاریخی»
- معرفی نرم افزار DJI Ronin-S
- کتابخوانی در مترو؛ یک تیر و دو نشان
- اپل بدون هماهنگی با خودروسازان، خبر تجهیز خودروها به دکمه سیری را منتشر کرد [بهروز رسانی]
- هوا را از من بگیر، چای غلیظم را نه!
- اوراکل غرامت 1.16 میلیارد دلاری از گوگل طلب کرده است
- تصویر لوگو سونی برای نمایش قابلیت اجرای بازی های PS4 روی پلی استیشن 5 منتشر شد
- رژیم های لاغری سلامت دختران را تهدید می کند
- سامسونگ و ال جی فروش نمایشگر به هواوی را متوقف می کنند
منبع : تیاندا