یک پسر عادی با ظاهری غیرعادی
داستان، داستان یک پسر است. پسری که مثل همهی بچهها بازی میکند و بستنی میخورد اما اگر برود تو زمین بازی همه جیغ میزنند. اگر توی خیابان راه برود همه چهارچشمی به او زل میزنند .
همهی ما تا حالا دوست داشتیم که چراغ جادو داشته باشیم. تا بتوانیم آرزو کنیم، آرزوهایی مثل داشتن یک خانهی بزرگ، یک ماشین لوکس، حتی بعضیهایمان شاید دلشان بخواهد به یک شخصیت انیمهای تبدیل شوند یا حتی یک گربه یا سگ داشته باشند .. اما آگوست چراغ جادو را، برای داشتن فقط یک قیافهی عادی میخواهد.
او به ایندلیل عادی نیست که هیچکس او را عادی نمیبیند البته او اینطوری زندگی کرده و به غیرعادی بودن عادت کرده. خیلی خب! راستش فقط آگوست است که فکر میکند عادی است !
یکی از بدیهای این کتاب این است که خواندنش برای کسانی که عادت دارند کتابهای کوتاه بخوانند مقداری سخت است و این بدی برای کسانی که دوست دارند کتابهای طولانی بخوانند یک خوبی است.
اما چیزی که خواندن این کتاب طولانی را جذاب میکند این است که هر بخش این کتاب از زبان یکی از دوستان یا یکی از اعضای خانوادهی آگوست است .آها یادم رفت بگویم این کتاب هشت بخش دارد و ما انگار داریم هشت کتاب متفاوت میخوانیم. سه کتاب از زبان آگوست و شش کتاب از زبان بقیه.
این کتاب، کتاب جدیدی است و غیرتکراری. ما عادت داریم که درباره بچههای خوشقیافه و باحال کتاب بخوانیم ولی در اینجا یک کتاب داریم که دربارهی یک پسر با قیافه غیر عادی و باهوش و درسخوان است.
مثلا این روزها همهاش توی کتابها بچههایی هستند که از مدرسه متنفرند و نمرات خوبی ندارند و دوستان خیلی زیادی دارند و در مدرسه محبوب هستند. بچههایی که هی اصرار میکنند کول به نظر برسند.
اما آگوست آنقدر بدقیافه است که بچهها خودشان را کنار میکشند که تنهاشان به او نخورد. تازه باهوش هم هست و همینطوریاش هم بچهها از آنها که باهوشند خوششان نمیآید. چه برسد به اینکه قیافهاشان مثل آگوست هم باشد.
داستان فقط داستان یک پسر نیست، داستان یک خانواده است ، چندتا دوست و یک گربهی پیر. گریه و خنده و رابطههای گرم و سرد و کلی چیزهای دیگر توی این کتاب وجود دارد . که ما با بعضی از آنها ناراحت میشویم و با بعضیها خوشحال.
توی این داستان اذیت شدن و آزار دیدن فقط مال آگوست نیست. با اینکه او بچهی بدقیافهی و بدشانس قصه است اما در بخش دوم میفهمیم آگوست تنها کسی نیست که رنج میکشد . بلکه خواهرش، ویا هم سختیهای زیادی کشیده است . همیشه بقیه او را به چشم خواهر کسی که نقص مادرزاد دارد نگاه میکنند. تنها جایی که او میتواند خودش باشد دبیرستان است . جایی که به جز دوستان نزدیکش کسی نمیداند که اگوست وجود دارد . ویا خواهر آگوست تمام عمر از بیتوجهی پدر مادرش به خودش رنج میبرد. او که سالم است کمتر از برادر ناسالم مورد توجه قرار میگیرد.
ویا عادت کرده است که خودش همهی کارهایش را انجام دهد اگر عروسکش پاره شد خودش بدوزتش. اگر توی حل تکالیفش مشکل داشت خودش مشکلش را حل کند. میدانست نمیتواند بهخاطر همچین چیزهای کوچکی غر بزند. خب، تا بوده همین بوده ! اون نیازی به توجه مامان و بابایش ندارد. اینطور به خودش میگوید.
– مامان بابا همیشه میگویند من فهمیدهترین دختر کوچولوی دنیا بودم. نمیدانم واقعا بودهام یا نه. فقط این را درک میکردم که جای غر زدن و شکایت کردن نیست. ص ۱۲۵
شاید یکی از مشکلات بخش مربوط به ویا این باشد که بهطور کلی از بحث اصلی دور میشویم و نمی دانیم ادامهی داستان آگوست چه میشود، داستان به کلی از آگوست و مدرسهاش دور شده است و فقط در مورد ویا میگوید.
البته زیاد هست اما کسلکننده نیست. برای همهامان جالب است که علاوه بر آگوست، دربارهی زندگی خواهرش بیشتر بدانیم.
از نظر من شخصیت ویا به عنوان یک دختر نوجوان ، بسیار خوب تحلیل شده . دختری که خود را جای شخصیتهای کتاب میگذارد. دختری که دوستانش دلش را میشکانند ولی بعد همین دل شکستن باعث میشود که تصمیمات جدی بگیرد. پیدا کردن دوستان جدید که حتی بهتر از دوستان قبلی هستند و کینه به دل گرفتن از دوستان قبلی ، کار یه دختر نوجوان است.
مادر اکثرا نقش مادر آگوست را بازی میکند و فقط اوقات کمی در نقش مادر ویا میرود، فقط وقتی که آگوست خونه نباشد این اتفاق میافتد:
همینکه جلوی دستگاه دیویدی جاخوش کردیم تلفن زنگ زد. پرستار مدرسهی آگوست بود که به مامان گفت آگوست دلدرد گرفته و باید او را به خانه ببریم. خب..این هم از تماشای فیلم محبوب و تنگ دل هم نشستن مادر و دختر. ص ص۱۶۳ و ۱۶۴
دوست آگوست بودن هم دردسری است واسهی خودش. بچهها به آگوست لقبهای چرند میدهند و دوستهای آگوست باید این وضع را تحمل کنند. تازه اگر دوستش باشند همه فکر میکنند که مدیر به آنها گفته که اگر با آگوست دوست شوید به شما نمره میدهم!
این یکی از واقعیترین ماجراهای کتاب است که آدم توی مدرسهی خودش هم میبیند. بخش سامر دوست آگوست کوتاه بود ولی کوتاه بودنش یکی از جذابیتهایش است.
این کتاب بخشهای زیادی دارد که اکثر این بخشها به صورت خاطره هستند شاید یک کم کسلکننده باشند ولی با اتفاقهای هیجان انگیز و بزرگ درون خاطرات جبران میکنند.
کتاب یک سال زندگی آگوست را تعریف میکند اما این یک سال به اندازهی دو سه سال برای آگوست تجربه داشته. با دوستانش خوش گذراند و با دشمنانش جنگید. با بعضی از دشمنانش صلح کرد و دوست و با بعضی نه. آره او خیلی بزرگتر و عاقلتر شد. او دیگر فقط پسر با نیازهای خاص نبود. او به یک پسر عادی با ظاهری غیر عادی تبدیل شد.
این کتاب به ما یاد میدهد که قیافهی خوب و پول تاثیری بر میزان انسان بودن ندارد. یک پسر با ظاهری غیرعادی و شخصیتی عادی میتواند شجاع ، مهربان و باهوش باشد. میتواند که یک مرد کوچک باشد. یک شگفتی !
دسته بندی : سبک زندگی
مقالات مرتبط
- The Game Awards 2020 به خاطر ویروس کرونا به صورت آنلاین برگزار می شود
- سری ۵ سامسونگ، PC هیبریدی مجهز به ویندوز ۸ با قابلیت تبدیل شدن به تبلت [Computex 2012]
- مجسمه لنز شکسته، یادگار عکاس کشته شده
- شکایت کیفری و حقوقی تصرف عدوانی و مجازات آن
- این است شیوه حکومت!
- برای مرتب کردن راحت تر کمد لباس هایتان، به این سؤالات پاسخ دهید
- دومینو قاشقی
- باورهای اشتباه درمورد نوار بهداشتی که باید فراموششان کنیم
- Mac براي شما مناسب تر است يا PC
- تونر صورت چیست و استفاده از آن چه فوایدی برای پوست دارد
- بچه ها من بعد حمومم زیر بغلام مام صابونی میزنم
- از طریق عملیات پشتیبانگیری در ویندوز فون ۸ میتوانید SMS هایتان را با سرویس Hotmail یا Outlook.com همگامسازی نمایید
- معرفی دوربین آنالوگ Instax Square SQ6
- طرز تهیه 10 نوع پاستا و ماکارونی که تمام روز شما را سیر نگه می دارند
- iPad 3 را فراموش کنید، زنده باد iPad HD
- دوربین جدید گوپرو معرفی شد
- تریلر جدید بازی Apex Legends به داستان شخصیت Rampart می پردازد
- آموزش فتومونتاژ تبلیغاتی
- Soundbar فيليپس با قابليت پخش 3D
- 6 نکته کلیدی که قبل از خرید لوازم آشپزخانه باید در نظر بگیریم
منبع : تیاندا