دانشنامه‌ی بریتانیکا شازده کوچولو را یک افسانه مدرن می‌نامد:

«شاهزاده‌ی کوچک؛ افسانه مدرنی است که توسط هوانورد و نویسنده فرانسوی آنتوان دوسنت – اگزوپری و با تصاویرخود او در سال ۱۹۴۳در فرانسه منتشرشد. افسانه‌ی ساده، داستان کودک – شاهزاده‌ای است که برای یافتن فرزانگی در جهان سفر می‌کند. ترجمه‌ی این رمان کوتاه به صدها زبان و فروش دویست میلیون نسخه از آن درسرتاسر دنیا، آن را به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ نشر بدل کرده است.»

دانشنامه پس از ارائه خلاصه‌ای از داستان در بخش تجزیه و تحلیل و دریافت، به درون‌مایه رمان و منتقدان آن می‌پردازد:

«شاهزاده‌ی کوچک چهره‌ی ناخوشایندی از بزرگسالان به تصویر می‌کشد؛ موجوداتی که به‌طرز ناامیدانه‌ای کوته فکرند. در عوض بچه‌ها عاری از تعصب و با تمایل به کشف دنیای بیرون و درون خود عاقل به نظر می‌آیند. موضوع اصلی افسانه در رازی که روباه به شازده کوچولو می‌گوید، ابراز می‌شود: فقط با قلب می‌توان به درستی دید، آنچه اصل است؛ از دیده پنهان است.»

نویسنده کتاب شازده کوچولو در تقدیم نامه‌ی کتاب، یک بار دیگر برجابه‌جایی مرز کودکی و بزرگسالی تاکید می‌کند. این مرز نه برمبنای بالغ شدن که بر مبنای خلوص و دریافت معصومانه‌ی کودکان از جهان هستی است. آنتوان دوسنت اگزوپری در تقدیم‌نامه کتاب می‌نویسد:

«به لئون ورث

از بچه‌ها می‌خواهم که مرا به‌خاطر تقدیم این کتاب به یک بزرگسال ببخشند. من یک دلیل جدی برای این کار دارم؛ این بزرگسال بهترین دوستی است که من در جهان دارم. دلیل دیگری هم دارم؛ این بزرگسال می‌تواند هرچیزی را بفهمد، حتی کتاب‌هایی که برای کودکان است. یک دلیل سومی هم دارم؛ او درفرانسه زندگی می‌کند، جایی که گرسنه و سردش است. او نیاز به آسایش دارد. اگر همه این دلایل کافی نیستند، پس می‌خواهم این کتاب را به کودکی که زمانی او بود، تقدیم کنم. همه بزرگسالان زمانی بچه بودند. (اما عده کمی از آنها این را به‌خاطر می‌آورند.) بنابراین تقدیم‌نامه‌ام را تصحیح می‌کنم:

به لئون ورث

وقتی که او پسر کوچکی بود.»

بنابراین معیار فرزانگی در این کتاب، درست دیدن دنیای بیرون و مهم‌تر از آن دنیای درون به واسطه‌ی معصومیت کودکی و تامل از طریق قلب انسان‌ها است، نه نگاه سطحی آدم‌های بزرگسال به دنیای بیرون که آن هم اغلب از ظاهر پدیده‌ها فراتر نمی‌رود. نمونه‌هایی از این نوع دریافت را بارها درمتن این افسانه مدرن بازمی‌یابیم :

«بزرگترها عاشق ارقام‌اند… وقتی به آن‌ها می‌گویی که دوست جدیدی داری، آن‌ها هرگز از تو سوالی درمورد موضوعات اساسی نمی‌پرسند. آن‌ها نمی‌پرسند: صدایش چگونه است؟ چه بازی‌هایی را بیشتر دوست دارد؟ آیا پروانه جمع می‌کند؟ در عوض می‌پرسند: چند سالش است؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟ فقط به واسطه‌ی ارقام است که آن‌ها فکر می‌کنند هرچیزی را درمورد او می‌دانند.»

«بزرگترها هیچ چیزی را خودشان نمی‌فهمند و این برای بچه‌ها خسته‌کننده است که همیشه باید همه چیز را به آن‌ها توضیح دهند.»

این نوشته را با جمله‌ی الهام بخش دیگری از کتاب و با تصاویری که آنتوان دو سنت اگزوپری، خود برای کتابش به تصویر کشیده است به پایان می‌برم. نویسندگان اندکی هستند که خود تصویرگر کتاب‌هایشان هم بوده‌اند و آنتوان یکی از آنهاست. این تصاویر به همت کتابخانه‌ی مورگان درنیویورک به نمایش گذاشته شده است.

    «بزرگ شدن مشکل نیست، مشکل فراموشی است.»







 

منابع : لینک ۱ و لینک ۲ و لینک ۳