وقتی شروع به خواندن رمان می‌کنیم، وارد داستان کتاب می‌شویم و با دقت بیشتر این سئوال در ذهن ما مطرح می‌شود که آیا ما وارد داستان رمان شده‌ایم؟ یا روایت کتاب به زندگی ما راه پیدا کرده است؟

هرچه جلوتر می‌رویم با داستان همراه‌تر می‌شویم، با لحظات خوش و غمگین داستان شاد و ناراحت و از قسمت‌های مهمش هیجان‌زده می‌شویم و حتی با شخصیت‌های مثبت و منفی همزادپنداری می‌کنیم. ولی بعضی از رمان‌ها برای ما خاص‌تر هستند و احساس می‌کنیم داستان رمان را براساس زندگی خود ما نوشته‌اند و یک حس مشترک بین خودمان و کتاب پیدا می‌کنیم.

آیا حس مشترکی بین خودتان و یک کتاب داشته‌اید؟

آیا کتاب داستانی را خوانده‌اید که احساس کنید به زندگی شما نزدیک است؟