در جهان امروزی که آدم ها مشتاق بی اعتبار ساختن هر چیز قدیمی هستند، دلدادگی به یک شیء، عادت و عشقی کهنه چگونه خواهد بود؟ آیا آدمی از شوری که قرن ها در سر داشته، دست خواهد کشید؟ به نظر شما که با شوری احتمالی به منظور شناسایی یک کتاب، گذارتان به «وینش» افتاده، آینده ی کتاب های کاغذی محبوب تان چه خواهد بود؟ چه سرنوشتی در انتظار میراث نبوغ آمیز گوتنبرگ است؟ آیا ما سرانجام کتابخانه های مان را به حافظه های الکترونیک آنچنانی تسلیم خواهیم کرد؟

از کتاب رهایی نداریم پاسخ به همین دغدغه هاست. مجموعه گفتگوهای ناب دو کتاب باز حرفه ای، امبرتو اکو و ژان کلود کریر، که درباره ی کتاب و ماندگاری آن ساعت ها از هر دری سخن می گویند. این گفتگو که به همت ژان فیلیپ دوتوناک صورت گرفته، سفری جذاب و حیرت انگیز در کهکشان گوتنبرگ، همراه با این دوستداران و گردآورندگان کتاب های نایاب و قدیمی است.

جلد روی کتاب، تصویری از امبرتو اکو و ژان کلود کریر را نشان می دهد. امبرتو اکو، رمان نویس و منتقد ادبی ایتالیایی را اغلب کتاب خوان های ایرانی با رمان نام گل سرخ می شناسند و ژان کلود کریر نیز با فیلمنامه های مهمش در تاریخ سینما، معرف حضور بسیاری از سینمادوستان وطنی است. این دو نفر علاوه بر کار در زمینه های مختلف ادبی، سال ها از عشاق و گردآورندگان کتاب بوده اند و در این مسیر گنجینه های بی نظیری را پدید آورده اند.

کتاب با یک پیشگفتار از دوتوناک درباره ی محتوای آن آغاز می شود. پس از آن، او در فصل هایی مجزا این گفتگوها را تحت عناوین مختلف به دنبال هم می آورد تا خواننده بتواند قطعات بحث را به راحتی در کنار هم بچیند. عناوین هر فصل اغلب از میان همین گفتگوها بیرون آمده و برخی از آن ها به اندازه ی خود محتوای مطالب، جذاب و دوست داشتنی هستند.

گفتگو با جملاتی از کریر آغاز می شود و در پایان با اکو پایان می پذیرد. جای خوشوقتی است که محتوای صحبت های ارزشمند این دو نفر با حرافی های معمول مصاحبه گران، ضایع و کسالت بار نمی شود. دوتوناک در طرح سوالات بسیار حسابگرانه عمل می کند. حضور او در طول گفتگوها کاملا نامرئی و غیرخودنمایانه است و در عین حال توانسته گفتگو را در مسیر درست خود هدایت کند.

 

 

اجازه دهید بدون اتلاف بیشتر وقت به سراغ محتوای این کتاب ارزشمند بروم.

گفتگو با عنوان نویدبخش «کتاب نخواهد مرد» شروع می شود. این که فناوری مدرن بر شکل سنتی کتاب پیروز نخواهد شد. اکو با تاکید بر ناپایداری فناوری، برتری کتاب را این چنین توضیح می دهد: «دیدیم که ابزارهای مدرن به چه سرعتی از دور خارج می شوند… برتری کتاب را به همه اشیائی که صنایع فرهنگی ما در سال های اخیر به بازار فرستاده اند به طور علمی ثابت کرده ایم.» (ص42) اکو برای روشن شدن قضیه، از ابزارهایی چون چرخ، قاشق و قیچی مثال می زند و استدلال می کند که این ها به دلیل متناسب بودن با بدن انسان، هنوز شکل اولیه ی خود را حفظ کرده اند. بنابراین کتاب هم به واسطه ی حالت دست انسان بهترین شکل خود را به دست آورده است. (ص19و21) کریر نیز معتقد است که ما هنوز می توانیم متنی که پنج قرن پیش چاپ شده است را بخوانیم. اما خواندن cd rom بدون استفاده از رایانه های قدیمی ممکن نیست. (ص28) به نظر می رسد این نتیجه گیری بسیاری از عشاق کتاب را راضی و امیدوار کند.

فصل «ذکر نام همه ی شرکت کنندگان در نبرد واترلو» به مساله ی حجم بالای اطلاعات می پردازد. اینکه با حافظه ی نامحدود الکترونیکی چه می کنیم؟ خصوصا در حال حاضر که اینترنت بدل به انباری از اطلاعات بی در و پیکر شده است. ژان کلود در پاسخ به این سوال، می گوید که دانش به تنهایی بی فایده است و تنها راه ممکن را شناخت و تبدیل دانش به تجربه ای از زندگی می داند. (ص82) اکو هم حفظ نام شرکت کنندگان نبرد واترلو را مثال می زند. او می گوید دانستن همه ی جزئیات ضرورت ندارد. هر چند که حافظه و به خاطر سپردن برخی جزئیات منجر به استقلال فکری فرد خواهد شد. (ص70)

فصل «کتابهایی که ناگزیر باید به دستمان برسد» از فصل های مورد علاقه ی من است. سرشار از داستان هایی جالب درباره ی سماجت جستجوگران کتاب. ژان کلود تعبیر جالبی از این گروه دارد: اصطلاح «چشم خبره». او می گوید: «همیشه علاقه ی خاصی به چشم خبره داشته ام، چشمی که که دیدن را آموخته، چشمی که منتظر فرصت است.» (ص146) این جستجوگران همان هایی هستند که حتی در میان انبوه زباله ها، اصل جنس را پیدا می کنند. در واقع این ها ناجیان واقعی کتابهای نایابند. البته در میان کتاب هایی که از زیر سنگ هم راهشان را به آینده پیدا می کنند، کتابهایی هم هستند که از بخت بد، برای همیشه نیست و نابود می شوند. اکو به تراژدی های باشکوهی که در کتاب «فن شعر» ارسطو از آن ها یاد شده، اشاره می کند. او می گوید بسیاری از این کتاب ها حتی از کتاب های برجای مانده ای چون آثار سوفوکل و اریپید هم باارزش تر بوده اند. اما نویسندگانشان نتوانسته اند با دسیسه چنینی، ستایش معاصرانشان را برانگیزند و در حافظه ی تاریخ باقی بمانند. (ص153)

به هر حال ستایش معاصران، شهرت نویسندگان و حتی شیطنت های دزدان کتاب، همواره باعث شده اند کتاب هایی به آینده راه یابند.

 

گویا موضوع حماقت، از موضوعات مورد علاقه ی کریر و اکو است. در فصل «ستایش حماقت» شما شاهد گفتگوهای پرشور این دو نفر هستید. به نظر شما جویندگان کتاب در جستجوی چه جور کتاب هایی هستند؟ شاهکارها؟ بهترین ها؟ خیر! باید بدانید که این دو نفر بخش بزرگی از تلاش خود را صرف جستجو و شناخت کتابها و نویسندگان احمق کرده اند! حتی ژان کلود اثری دارد با عنوان «فرهنگ حماقت». او این علاقه را این طور توضیح می دهد: «به نظر ما، مطالب احمقانه ای که درباره ی سیاهان، یهودیان، چینی ها، زن ها و هنرمندان بزرگ نوشته شده به مراتب گویاتر از تحلیل های هوشمندانه است.» (ص196) البته که کتابها سرشار از حماقتهای نویسندگان خود هستند. اکو می گوید: «وقتی که به گفتگو درباره ی حماقت می پردازیم، به یک معنی این موجود نیمه نابغه-نیمه ابله را ستایش می کنیم.» (ص205)

از دیگر فصول جالب این کتاب «سانسور با آتش» است. می دانیم که کتاب ها از دیرباز نماد آزادی بیان بوده اند. به همین دلیل سانسور کتاب با آتش، سابقه ای کهنه در جوامع بشری دارد. در طول تاریخ فاتحان، انقلابیون، اخلاق گرایان و چه بسا دیوانگان، همواره قصد جان کتابخانه ها را کرده اند. گاه به بهانه ی ویرانی یک تمدن، گاه به بهانه ی نابودی یک اندیشه و گاه در جهت تطهیر جامعه. این فصل حاوی گفتگوها و داستان های تاریخی و نیز خاطراتی جالب درباره ی سانسور کتاب است. خصوصا ژان کلود که دانش تاریخی پرباری درباره ی جوامع مختلف خصوصا ایران و خاورمیانه دارد. نکته ی جالب این فصل نام بردن از اینترنت به عنوان ناجی کتاب از شر سانسورچیان است. اما با وجود این ناجی تازه نفس، سانسورچیان همچنان به سانسور ادامه می دهند. اکو به جنبه ی نمادین این کار اشاره کرده و در این باره می گوید: «مامور سانسور می داند که نمی تواند همه ی نسخه های یک کتاب ممنوع را نابود کند. اما با این کار می خواهد خود را آفریدگاری جلوه دهد که قادر است جهان را، و ادراکی از جهان را، در آتش بسوزاند.» (ص235) در ادامه ی این بحث از نویسندگانی نام برده می شود که به خاطر دشمنی با یک اندیشه ی مخالف، رای به نابودی کتابی داده اند و بالاخره نویسندگانی که تیشه برداشته و به ریشه ی خود زده اند. کسانی چون کافکا که اقدام به سوزاندن کتاب هایشان کرده اند.

«کتابهایی که نخوانده ایم» هم فصل دلپذیری است و حدس می زنم اهالی فرهنگ را درگیر خواهد کرد. سوال این است: آیا یک فرد بافرهنگ باید همه ی کتابهایی را که می شناسد، خوانده باشد؟ (ص247)  پاسخ منفی است. گفتگو در این باره به فهم معنای دقیق کتابخانه می انجامد. راستی کتابخانه چیست؟ ژان کلود: «کتابخانه لزوما از کتاب هایی که خوانده ایم یا حتی روزی خواهیم خواند، تشکیل نمی شود… کتابخانه از کتاب هایی به وجود می آید که می توانیم، یا احتمالا خواهیم توانست بخوانیم، حتی اگر هرگز آن ها را نخوانیم.» (ص261) همین پاسخ کافیست تا بدون عذاب وجدان از کنار کتاب های نخوانده ی کتابخانه تان عبور کنید. مگرنه؟

درباره نگاه اومبرتو اکو به این مساله می توانید کتاب خانه به روایت اومبرتو اکو را در سایت وینش بخوانید. «پس از مرگمان کتابخانه مان چه خواهد شد؟» این موضوع فصل پایانی است. پرسشی شخصی که مستقیما به خود اکو و ژان کلود و جهانی که ساخته اند مربوط می شود.

شما اگر جای این دو نفر بودید چه می کردید؟ چگونه گنجینه ی خود را از گزند روزگاران نگاه می داشتید. روزگاری که آتش، سانسور و حماقت همچنان دشمن قسم خورده ی کتاب ها باقی خواهند ماند.