کابوسهای بیداری
بیستویک داستان کوتاه دو تا ششهفت صفحهای با نثری ساده، پاکیزه و دور از استعاره و مغلقگویی در خدمت توصیف خطوط اصلی موقعیت و مکان، در نهایت ایجاز و دور از هرگونه پرگویی است. داستانهایی در وهلهی اول موقعیتمحور و بعد شخصیتمحور، با پایانهای کاملاً طراحیشده. و البته با اندازههای گوناگون موفقیت در تحقق بخشیدن به نیت نویسنده و طرحهای اندیشیدهی او.
تم بیشتر داستانها وجوه گوناگون زندگی آپارتمانی طبقهی متوسط شهری (یحتمل زندگی خود نویسنده و آدمهای پیرامون) است: زندگی زناشویی، نیاز به عشقی که در این زندگی برآورده نمیشود، فضا و دلمشغولیهای کارمندی، رفتار با کودکان، و مهمتر از همه اضطراب و ترس از یک رویداد فراواقعی که میتواند سیر عادی زندگی روزمره را بهکلی به هم بریزد. واهمههای بینامونشان.
داستانهایی داریم که از یک موقعیت رئالیستی شروع میشوند و در جهانی با همین مختصات، جهانی تابع قوانین طبیعی، به پایان میرسند. اما چه بسا رویدادی نامعقول، مثل حضور یک جن در آپارتمان یا پر شدن شهر از موجوداتی که هر گوشهوکناری کمین کردهاند تا به زنها حمله کنند، نظم زندگی راوی را به هم میریزد و اصلاً کل شهر را در موقعیتی غیرقابلفهم و آخرالزمانی قرار میدهد. این موقعیتهای آخرالزمانی، مثل موقعیتهای روزمرهی معمولی، به سادگی و بدون اغراق توصیف شدهاند، انگار نه انگار که مثلاً شهر را آب گرفته و خطر نابودی قریبالوقوع همه را تهدید میکند. و حتی گاهی با اندکی طنز:
… تلفن همراه را از بالای سرش برداشت و خفه کرد و بعد پایش را در نهایت لختی و کرختی از تخت پایین گذاشت تا مثل هر روز با چشمهای نیمهباز دنبال دمپاییهای روفرشیاش بگردد که یکهو: «شلپ …». سرمای آب بود که تا مچ پاهایش رسید و خواب را از سر خودش و هفت جدش پراند. …. (ص ۱۱۴)
اما برای اینکه بیش از این کلیگویی نکنم، اجازه بدهید با نمونههایی از چند داستان ــ ولو به قیمت لو دادن پایانهای آنها ــ منظورم را دقیقتر بیان کنم.
در داستان «مردی در سایه»، زنی تنها متوجه وجود یک جن در خانهاش میشود و به ماشینش پناه میبرد. جن آنجا هم هست، اما برخلاف انتظار گرم و مهربان است و میگوید از سه سال پیش، دوروبر زن میپلکد. زن حال عجیبی پیدا میکند. داستان اینگونه به پایان میرسد:
قطرات درشت باران به سقف و شیشهی ماشین میخورد و طولی نمیکشد که صدای یکنواخت باران از هر سو احاطهام میکند. میل سیریناپذیر و عجیبی به شنیدن، همهی وجودم را پر کرده است. دوباره میگویم: «چرا؟» و دوباره او جوابی نمیدهد. چیزی در درونم هست که جوابم را داده است. میدانم. حس میکنم. ولی نیازی هست که دوست دارم از دهان کس دیگری آن را بشنوم. از دهان کس دیگری ولو اینکه یک جن باشد.
در واقع داستان نه دربارهی جن و پری بلکه دربارهی زندگی تهی از عشق ما آدمهای شهری با زندگیهای خالیمان است. در اینجا رویداد ماوراءالطبیعی، در خدمت بیان حسی از زندگی روزمره طبیعیمان قرار گرفته است.
داستان «یک قطعهی قدیمی زنگزدهی دردناک»، دربارهی شوهری به شدت نامعقول و بهانهگیر است (اکثر مردهای کتاب که معمولاً در هیئت شوهر ظاهر میشوند همین طوریاند، اگر نه این اندازه بهانهگیر، اما عموماً بیاعتنا و سرد). شروع داستان با خبری است دربارهی زنی که شوهرش را کشته و تکهتکه کرده است. بعد زن این مرد بهانهگیر در واکنش به رفتار ظالمانهی شوهر، یک آن تصمیم میگیرد او را بکشد. یعنی موقعیتی پیش میآید که میتواند این کار را بکند و همه چیز تصادف به نظر برسد؛ کافی است به مرد بگوید در کابینت را باز کند تا چکشی که جلوی در است روی سر او بیافتد. این را هم میگوید. اما پیش از اینکه شوهرش اقدامی بکند، پشیمان میشود و حرف دیگری میزند. داستان در اینجا به پایان میرسد، اما در اصل شروع میشود. میدانیم این زندگی ادامه پیدا میکند، شاید سالیان دراز، مرد نمیداند زن به اندازهای از او تنفر داشته که یک آن دوست داشته زندگیاش را بگیرد. زن اما این را میداند. شاید نمونهای از زندگیهای زناشویی بسیار.
داستان «دوربین» دیگر دربارهی زندگی زناشویی نیست. دربارهی کارمندان یک بانک و دلمشغولیهایشان است. دارند دوربینی بیرون بانک نصب میکنند و همه نگراناند که از فردا ماشینهایشان را چطور باید داخل طرح بیاورند و کجا پارک کنند. وقتی متوجه میشوند دوربین «امنیتی» است و ربطی به طرح ترافیک ندارد، خوشحال میشوند. تنها داستانی که اشاره دارد به رویکرد کارمند جماعت به مسائل اجتماعی و سیاسی پیرامونشان.
در این داستان اتفاق خارق عادتی نمیافتد. میتوان گفت کاملاً رئالیستی است. برخی داستانهای دیگر نیز همین گونهاند و موفق. مثل «تماس» (دربارهی پسری که زندگی در دنیای مجازی توانایی برقراری ارتباط با آدمهای واقعی را از او سلب کرده است) و یا داستان «به طور تصادفی یا شبیه یک پیچک مصنوعی» که در فضای یک کافه میگذرد و هفتهشت کاراکتر در آن حضور دارند و موضوع عشق، موضوع گفتوگوها و اتفاقاتی است که روی میدهند. «من، مدیسا، عادل و جعبهی مداد رنگی» هم در زمرهی داستانهای واقعگرایانه است دربارهی احساس حسادت زنی نسبت به رابطهی صمیمانه شوهر و فرزندش.
اما برخی داستانها زیاد موفق نیستند، مثل «شیرینی» که کممایه است. برخی دیگر در نیامدهاند. ابهام مخل دارند؛ به قدر کافی پرورش پیدا نکردهاند، یک جور کم دارند. «سادهتر از هیچ»، «من رضایت نمیدهم» و «دستهگل گلایل سفید» از این دستهاند. «لنگه دستکشهای گمشده» هم که جزو داستانهای نسبتاً بلندتر مجموعه است همین طور است.
در مجموع یک قطعهی قدیمی زنگزده دردناک کتابی است خواندنی و جذاب.
دسته بندی : سبک زندگی
مقالات مرتبط
- برای ولنتاین کادو چی بخریم
- اطلاعات محرمانه آمار فروش محصولات اپل و سامسونگ فاش شد
- چرا باید درمورد مسائل احساسی به کودکان آموزش بدهیم؟
- ویتامین سی قیمت مناسب مدیلن سیگل سینره نئودرم
- ویز امکان انتقال مسیر حرکت را از کامپیوتر به گوشی فراهم کرد
- توزیع رایگان واکسن ویروس کرونا؛ طرح چین برای گسترش نفوذ خود در کشورهای جهان
- این مرد چشم نابینای خود را با Eyeborg، دوربین بی سیم ویدیویی جایگزین کرد
- کتابهای جامعهشناسی
- پیش خرید Lumia 900 در فروشگاه مایکروسافت آغاز شد
- بدن انسان زیر ذرهبین
- زیاد فکر نکنید؛ 3 روش برای رها شدن از فلج تحلیلی
- چرا باید تهرانمخوف را خواند؟
- رنگ های متضاد در عکاسی
- آینه هوشمند اندرویدی در ژاپن به نمایش در آمد، علاوه بر تصویر خود، گزارش آبوهوا، اخبار، ایمیلها و غیره را نیز مشاهده کنید [ویدی
- فوجیتسو، تلفن 4 هسته ای CY15 با دوربین 13.1 مگاپیکسلی را در نمایشگاه MWC 2012 به نمایش می گذارد
- رصد خورشید گرفتگی 1 تیر با حضور نورنگار در اولین پژوهشگاه رصدی خورشیدی
- #tbt to when I did the big chop vs now
- مرحله دوم حمایت از پیام رسان های داخلی آغاز شد
- علت ریزش مو در تابستان و روش های پیشگیری از آن
- با ایران گانودرما پرورش دهنده قارچ گانودرما بیشتر آشنا شوید.
منبع : تیاندا