پسر نوجوانی وارد کتابفروشی می‌شود. از راهنمای کتاب می‌پرسد: «رمان‌هایتان کجاست؟» راهنما نگاهی به او می‌اندازد و می‌گوید که قفسه‌های روبه‌رو کتاب‌های نوجوان هستند. پسر نوجوان با کمی خشم می‌گوید: «رمان درست و حسابی می‌خواهم! من کتاب بچه‌گانه نمی‌خوانم.» این حرفی است که نوجوانان، مخصوصا کتاب‌خوان‌هایشان درباره‌ی کتاب‌هایی می‌گویند که برچسب رده‌بندی نوجوان خورده‌اند. به قول یکی از بچه‌های نوجوانی که دراین‌باره با او صحبت کردیم «از هر کتابی که بالایش نوشته باشد، رمان نوجوان بدم می‌آید! برایم دافعه دارد.» غزل پانزده ساله است و عاشق کتاب خواندن. وقتی از او می‌پرسم آخرین کتابی که خوانده چه بوده می‌گوید: «تاریخ ایران مدرن» و ادامه می‌دهد که چندباری تلاش کرده کتاب‌های نوجوان بخواند، اما خیلی نتوانسته با آن‌ها ارتباط برقرار کند. به‌نظرش کتاب‌ها سطحی و دم‌دستی بوده‌اند. فاطمه هم با غزل هم‌نظر است. او می‌گوید: «من دوست‌دارم کتاب‌های سنگین بخوانم!» البته خیلی توضیح نمی‌دهد که منظورش از کتاب‌های سنگین چیست. هرچه هست او کتاب‌های نوجوان را جزو کتاب‌های سنگین نمی‌داند.

 

انگ بچه بودن با کتاب نوجوان

علیرضا هم حرف‌های فاطمه و غزل را تائید می‌کند؛ اما بحث را به این سمت می‌برد که همه‌ی کتاب‌های نوجوان هم بد نیستند! علیرضا می‌گوید: «من خودم بیشتر وقت‌ها کتاب‌های نوجوان می‌خوانم، اما واقعا آدم رویش نمی‌شود کتاب‌هایی را که بالاسرشان نوشته شده نوجوان، هرجایی بخواند. انگ بچه بودن به آدم می‌زنند. کتاب‌هایی را که جلدهای شکیل و غیربچگانه داشته باشند؛ ولی مناسب سن نوجوان باشد، خیلی راحت‌تر می‌خوانم.»

بحث جلد کتاب که می‌شود، هما هم ما را همراهی می‌کند. او می‌گوید: «واقعا بعضی از این جلدها خیلی بچگانه‌اند. من سیزده سالم است؛ اما کتاب‌هایی را که خیلی روی آن کارتونی باشد، دوست ندارم. مثلا جلد کتاب هستی با کفش‌های بچگانه را دوست ندارم، ولی زیبا صدایم کن را خیلی دوست دارم. هر دو کتاب از یک نویسنده است و هر دو هم برای نوجوان و هر دو هم عالی ولی جلدشان…»






عطیه خیلی با بچگانه بودن جلدها موافق نیست. او هم مانند بقیه از اسم کتاب نوجوان خوشش نمی‌آید؛ اما می‌گوید: «من یک سری کتاب‌ها را دیدم که فکر کنم نشر پرتقال و هوپا زده باشند که می‌نویسند مثلا از ۱۱ سال به بالا. من اینجوری بیشتر خوشم می‌آید تا اینکه مثل نشر افق گنده روی کتاب‌ها بزند رمان نوجوان.»

 

خواندن کتاب‌های رده‌بندیِ سنی شده ممنوع!

امیر ۱۷ساله است. به‌نظر او نباید به رده‌بندی سنی توجه کرد، چون «رده‌بندی سنی بیشتر برای سن‌های کوچک کاربرد دارد که پدر و مادر یا خود بچه دنبال کتاب مناسب سن بچه هستند، اما از یک زمانی به بعد روحیات فرد به حدی رشد می‌کند که خودش می‌تواند تصمیم بگیرد که به چه ژانر و رده‌ی سنی علاقه دارد. غالب همسن و سال‌های من الان کتاب‌های فانتزی را دوست دارند که رده‌ی سنی‌ این کتاب‌ها هم بیشتر نوجوان است.»

روناک همسن امیر است او هم مانند امیر معتقد است که کتاب‌ها نباید رده بندی سنی داشته باشند. از روناک و امیر می‌پرسم به‌نظرتان هر مفهوم و هر کتابی برای هر سنی مناسب است؟ روناک جوابش مثبت است و از تجربه‌‌ی خودش می‌گوید: «من وقتی دبستانی بودم کتاب‌هایی را می‌خواندم که آدم بزرگ‌ها می‌خواندند و باید بگویم کاملا هم می‌فهمیدمشان. مثلا کتاب خواجه تاجدار را یادم است، کتابی تاریخی بود راجع‌به مری آنتوانت. یا کتاب دایی جان ناپلئون که شوخی‌هایش مناسب سن بچه‌ها نیست.» حرف‌های روناک من را یاد ماتیلدا می‌اندازد. دختر چهارساله‌ای که کتاب‌های چارلز دیکنز و مارک تواین را می‌خواند. ماتیلدا هم مفهوم کتاب‌ها را متوجه می‌شد، همان‌گونه که روناک می‌گوید. اما امیر با این سوال، دیگر هم‌نظر روناک نیست. او از تجربه‌ی ناخوشایندش در این رابطه می‌گوید: «اتفاقا من در سنین پایین کتاب‌هایی خواندم که به نظرم اشتباه بود. قمارباز داستایوفسکی، بیگانه آلبرکامو و بعضی از کتاب‌های صادق هدایت تاثیر بدی روی روحیات من در آن زمان گذاشت.»

 

 

حانیه شانزده ساله هم با امیر تا حدودی موافق است. او تجربه‌ی خوشایندی از خواندن کتاب بزرگ‌سال در سنین پایین نداشته است. «وقتی من حدودا دوازده سالم بود کتاب آنا کارنینا را خواندم که اگر اطلاع داشته باشید کتاب سنگینی است. حتی از نظر خیلی‌ها موضوعش برای یک نوجوان در آن سن زیاد مناسب نیست. این کتاب تاثیر خیلی بدی روی زندگی من گذاشته بود. با خواندنش تا مدت‌ها مشکلات زیادی داشتم. با اینکه می‌شود گفت درک عمیقی‌ هم از کتاب نداشتم و بعدها که دوباره خواندمش متوجه اصل داستان و حس‌های خودم شدم.» حانیه این را هم توضیح می‌دهد که همه‌ی نوجوان‌ها شبیه بهم نیستند و نمی‌توانیم کتاب‌های ثابتی به آن‌ها معرفی کنیم. «از طرفی هم، در مقابل، کلی نوجوان داریم که واقعا طوری تربیت شده‌اند که بار علمی و فکری زیادی دارند و به چشمِ نوجوانِ عادی نمی‌شود به آن‌ها نگاه کرد. و این نوجوان‌ها وقتی سراغ کتاب‌های رده‌بندی شده‌ی سنی می‌روند واقعا حوصله‌شان از خواندن کتاب سر می‌رود، چون برایشان سطحی است!» بیشتر بچه‌ها کلیدواژه‌ی سطحی را در حرف‌هایشان تکرار می‌کنند. ازشان می‌پرسم منظورشان از سطحی بودن این کتاب‌ها چیست؟ اطهر شانزده ساله چهره‌اش را طوری درهم می‌کشد که یعنی حرفمان خیلی مشخص است. او به سوال این‌طور جواب می‌دهد: «من که اصلا از کتاب‌های نوجوان خوشم نمی‌آید! نویسنده‌ها تفکرشان راجع‌به نوجوانان فقط از یازده تا چهارده ساله است مثلا. اصلا تصوری از ما ندارند!» غزل هم هیجان‌زده از حرف اطهر دوباره به بحث برمی‌گردد و می‌گوید: «دقیقا! بیشتر شخصیت‌ها کارهای بچگانه می‌کنند و داستان‌ها باعث نمی‌شود که ما فکر بکنیم و چیزی یاد بگیریم.»

 

نویسنده‌های از نوجوان‌ها بی‌خبر

زهرا هم مثل اطهر و غزل فکر می‌کند. او نویسنده‌های نوجوان را مثل پدر و مادرها توصیف می‌کند. «دقیقا همان‌قدر که پدر و مادرها ما را نمی‌فهمند، نویسنده‌ها هم نمی‌دانند نوجوان امروزی چه دغدغه‌هایی دارند و چه کارهایی می‌کنند. اصلا چقدر نویسنده‌های نوجوان با بچه‌های نوجوان در ارتباطند؟ همه‌اش دارند درباره‌ی نوجوانی خودشان می‌نویسند!» روناک هم برای پایان دادن به بحث به نکته‌ای اشاره می‌کند که بقیه‌ی بچه‌ها هم با آن موافقند! «تصور نویسنده‌ها از نوجوان خیلی کلیشه‌ای است. به نظرم کتاب مناسب برای خودمان را باید خودمان مشخص کنیم. چون ماییم که می‌دانیم چه چیزی را می‌فهمیم یا از چه چیزی خوشمان می‌آید.»